از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

آبروی بزرگان

آبروی بزرگان
عده ای با واعظی مخالف بودند و می خواستند او را بی آبرو کنند. به همین منظور جوانی خوشنام را که در دادوستد سابقه درخشانی داشت، مامور کردند تا آبروی شیخ را ببرد.
پسرک روزی جلوی همه مردم در بازار یقه شیخ را گرفت و گفت: یادت هست پریشب یقه مرا گرفتی و می خواستی ترتیب مرا بدهی و من فرار کردم؟
شیخ در کمال خونسردی گفت: یادم هست یقه ات را گرفتم، اما یادم نیست فرار کرده باشی. 

 

نتیجه اخلاقی : 

شوخی -شوحی - با .... شوخی

حوری قد بلند

حوری قدبلند 

 واعظی بالای منبر می گفت: هر کسی نماز شب بخواند، خداوند در روز قیامت به او حوریه ای می دهد که پنجاه فرسخ بلندی قدش است. مردی پای منبر این حرف را شنید و گفت: من نه نماز شب می خوانم و نه چنین حوریه ای می خواهم. چون وقتی دارم در تهران این حوریه را می بوسم، مردم قزوین ترتیبش را در آنجا می دهند و من اصلا نمی فهمم.

سه آمریکایی و سه ایرانی

سه آمریکایی و سه ایرانی

این داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد، را دوست عزیز بهزاد حیدری برای من ای میل کرده بود. این داستان توسط شهرزاد سامانی ترجمه شده است.

سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.

همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.

بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.

سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!

پدر- پسر - سیب زمینی

پدری تنها در مینه سوتا، با پسری بیگناه در زندان، قلب پدر شکسته و همه راهها به رویش بسته است، خورشید را نگاه می کند و... این نوشته را آزاده برایم فرستاده است. با یک عالمه تغییرات!

یک روز صبح بهاری:
پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود. پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
« پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی.»
دوستدار تو پدر

دو روز بعد، ساعت یک بعد از ظهر:
چند روز بعد، پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :
« پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام.»

یک روز بعد، ساعت چهار صبح:
ساعت چهار صبح فردا، یک کامیون با دوازده نفراز مأموران اف بی آی و افسران پلیس محلی سرو کله شان پیدا شد، آنها بدون یک کلمه توضیح تمام مزرعه را شخم زدند، بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .
یک هفته بعد، ساعت زیاد مهم نیست
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و از او در پرسید که چه باید بکند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .

نتیجه گیری اخلاقی:
همیشه سعی کنید از پلیس برای حل مشکل تان استفاده کنید، بخصوص وقتی پلیس خودش مشکل را بوجود آورده است.

از همه جا(۲)

دختر خالم معلم بود. میگفت یه بار تو امتحان جغرافیا سؤال دادم "آیا میدانید طولانی ترین رود ایران چه نام دارد؟" یه شاگرد هم تو ورقه اش نوشته بود : بله

 

*******************

 

آدم های دنیای من ، فعل هایی را صرف می کنند که برایشان صرف داشته باشد

  

*********************

 

از رفیقم که تو مالزی درس میخونه پرسیدم شب عید چی کار کردی؟ گفت : تا موقع سال تحویل کنار دریا زدیم و رقصیدیم بعد هم راه افتادیم رفتیم کوالالامپور واسه کنسرت ابی... تو چی کار کردی تو ایران؟ گفتم هیچی موقع سال تحویل که خواب بودم صبح هم پاشدم رفتم سر کار... عیده داریم؟

  

********************

 

یعنی دلم میخواد از یکی از این گربه مرده هایی که وسط خیابون پاچیده شدن کف آسفالت، بپرسم آخه دیووونه, اون ور خیابون چی داشت که اینور خیابون نداشت؟ 

 

********************

 

امروز سر راه یه گدا شیشه ماشینو زد 200 تومنی بهش دادم یه نگا به دویستی کرد یه نگا به من. بعد پولو پرت کرد تو ماشین. اگه بابام جلو کل فامیل شخصیتمو خورد میکرد انقد تحقیر نمیشدم. تورّمه داریم؟

 

***********************

 

انگار خنده هم برامون سهمیه بندی شده . اگه یه شب یه خورده زیادی بخندی فرداش از اول صبح هزار تا درد و بلا میریزه رو سرت

 

گشت ارشاد در آنتالیا ترکیه

گشت ارشاد در آنتالیا ترکیه   

میگم با این دک و پز هل دادن این ماشین عجب حالی داره !!!

میگم با این  دک و پز هل دادن این ماشین  عجب حالی داره!!! 

 

 

از همه جا چه خبر؟

سال نو مبارک 

 

رفتیم کنسرت إبی، یارو خارجیه میگه: شما اینجا واسه این، اینقدر سر و دست می‌شکنین، تو خود ایران کنسرت‌هاش چیه دیگه

 

**************************

 

 سال 12 ماه خونه هم نمیریم، اونوقت عید که میشه صبح یه سری پا میشن میان خونمون غروبش ما میریم خونشون

*************************

رفتم شلوار جین بخرم، اولی رو پرو کردم یه نمه تنگ بود. فروشنده گفت: یه نمه بپوشی جا باز می‌کنه! دومی رو پوشیدم یه نمه گشاد بود. فروشنده گفت: چیزی نیست یه نمه آب بخوره تنگ میشه

 

**********************

آقا جاده ها به شمال بسته ست از ترافیک... پروازا به جنوب تموم شده... ارمنستان مرزشو بسته از هجوم مسافر... کشورای همسایه کلا پر شدن... آسیای شرقیم که قُرق ایرونیا شده... من موندم اینا میخوان برگردن مملکت جا میشن؟

 

**********************

من نمیدونم چرا ملت ۱۳ روزه اول عید خوشتیپو خوشگل میکنن ، کاش 365 روز سال همینطوری هلو بمیونیم ! بعضیا بعد از 13 روز عید از کارگر ساختمون هم بدتر میشن

 

********************

یک سال تمام میگن جنگ نرم و تهاجم فرهنگی ، عید که میشه از 103 تا فیلمشون 90 تاش ساخت استکبار جهانیه

 

********************

به بچهِ میگی «عمویی ، منو چن تا دوس داری؟» کلی با انگشت حساب کتاب می‌کنه می‌گه هفت تا؛ بعد دوباره می‌پرسی «عمویی چقد عیدی میخوای؟» هنو حرفت تموم نشده میگه بیست هزار تومن

 

 ********************

زلزله 9 ریشتری اومده! سونامی با سرعت 800 کیلومتر! 300 تا پس لرزه بالای 5 ریشتر! نیروگاه اتمی ترکیده! 10روز گذشته! هنوز تلفات کل کشورشون به نصف زلزله بم نرسیده

 

***********************

ساعت چنده ؟
جدید یا قدیم ؟
به مدت 6 ماه این جمله رو همه خواهیم شنید

 

*************************

یارو صبح با اهل بیتش اومده بودن خونمون عید دیدنی تا ظهر داشتن شیرینی و اجیل و میوه میخوردن. بابای بدبخته ما هم یه تارف زد که ناهار هم در خدمت باشیم اونا هم گفتن باشه دیگه چی کار کنیم!!! خلاصه ناهارشونم خوردم عصر رفتنی کیفه دخترش جا موند زنگ زدیم گفتیم بیاین ببرید دیدیم شب دوباره با ایل و طایفش اومدن واسه شام

 

 *******************

پژو 206 نقره ای ، دست راستتو ازون زیر بیار رو داشبورد، الان سه دقیقه است دنده عوض نکردی، دستت چیکار میکنه اون پائین؟

 

[ گشت نامحسوس بدحجابی در جاده - مورد مشکوکِ خانم بغل راننده - تونل کندوان]

  

 

**********************

  

عید ما آن روزی است که محصول یک سال دهقانی ، غذای یک شب اربابی نباشد

ابراهیم تاتلیسس حرف زد

ابراهیم تاتلیسس حرف زد/20 نفر بازداشتی/کلاشینکف ضارب پیدا شد 

 

پزشکان معالج ابراهیم تاتلیسس می گویند وضع عمومی این خواننده بهتر شده و برای اولین بار بعد از ترور لب به سخن گشوده است.
به گزارش خبرگزاری آی.اچ.ای خواننده 58 ساله از 80 درصد وخامت اوضاع به 10 درصد کاهش یافته و اوضاع وی رو به بهبود است. پروفسور ایلهان الماچی پزشک معالج وی می گوید
اکنون ابراهیم تاتلیسس می تواند دست و پای راستش را تکان دهد و بوسیله دستیار پزشک همچنین می تواند هر دو دست خود را تکان داده و حرف بزند.خبرگزاری آناتولی گزارش داد تاکنون 20 نفر در ارتباط با ترور خواننده معروف دستگیر شده اند. بر این اساس پلیس با حمله به چند خانه در استانبول ضمن دستگیری 20 تن در این رابطه کلاشینکفی که با آن ابراهیم ترور شده بود را نیز ضبط کرد.
یکشنبه پیش مردان مسلح وقتی خواننده ترک از استودیو تلویزیونی بیرون آمد به سر وی شلیک کردند. باکت کاکیچی سخنگوی وی نیز در این حمله زخمی شد. 

یه لیوان شیر بدید گلوم خشک شد

 

بچه: یه لیوان شیر بدید گلوم خشک شد  

 

از همه جا

تا رخت و لباسای زمستونی رو جمع میکنی یهو تهران میشه سیبری!! تا 4تا پیرهن اضافه میپوشی همچین آفتاب میزنه میشه شاخ آفریقا 

  *** 

 

تو کوچه ما ترقه زدند پیرزنه دم در وایساده بود ترسید هفت جد یارو رو نفرین کرد. دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی، پیرزنه گفت قربون قد و بالات مادر مواظب باش  

 

*** 

 

 

خیلی وقت ها برای داشتن اونی که دوسش داری داشتن ماشین مدل بالا یا پول و ... لازم نیست، گاهی فقط دوس داشتن لازم هست و عشق   

 

*** 

یارو تو صفحه فیسبوکش نوشته: "دیدن برفک تلویزیونو به برنامه های صدا و سیما ترجیح میدهم" بعد به من میگه: دیشب دوجینو دیدی؟ میگم دوجین دیگه کدوم خریه؟ میگه امپراطور بادها دیگه  

 

*** 

سال نو مبارک

" چه با شکوه است ببینی در این زمانه ای که بسیاری در اعماق نا امیدی ها به گل نشسته اند ، بی نظیر انسان هایی چون شما بزرگواران با تمام وجود پرواز را فریاد  

می زنند "
 یک سال دیگر نیز گذشت ...
در  فصل زیبای بهار بود که صفحه ی سبز زندگی شکل گرفت ...
آرام آرام به راه افتاد ، در رگ های این خاک جان گرفت و سرود سبز پیروزی را نجوا کرد ...
 با تمام فراز و نشیب هایش ادامه داد و مسافران بسیاری را با خود همراه دید و اکنون برای چندین و چند انسان بی نظیر پیام آور زندگی است ...
 به میهمانی چشم هایتان می آید ، با جرعه ای اشک و امید  بزم عشق و آزادی را به راه می اندازد ، وجودتان را جانی تازه می بخشد و به پرواز در می آورد ...
روزی خواهد آمد ، و شما از پیروزی های سبزتان خواهید گفت ...
راز زندگی رسالتی سنگین به وسعت جهانیان بر عهده دارد و با تمام وجود این راه را ادامه میدهد و با اقدامات متفاوت تری میزبانتان خواهد بود ...
راز زندگی در دستان شماست ...
با تمام وجودم برایتان زیباترین لحظات را هدیه میخواهم از خدای فراوانی و ثروت ...
تبریک مرا پیشاپیش پذیرا باشید ...
درود بر وجود متعالی و زیبای شما ...
" سال نو مبارک " 

 

فقط سیب

 


این عکس اقای اوباما با مدیر دفتر مدیریت و بودجه ایالات متحده  و در حال بحث بر سر 

5/3   تریلیارد دلار بودجه 2010 و 15 تریلیارد دلار تولید ناخالص ملی آن کشور  است. به میوه های روی میز نگاه کنید. فقط سیب است. از نارنگی  و موز و خیار و پرتقال و کیوی هم خبری نیست. یعنی میزشان از میزیک بخشدار جمهوری اسلامی هم ساده تر است. نه فرمان مالک اشتر خوانده اند و نه خود را زرت و زرت خدمتگزار می خوانند و نه با دمپایی راه می روند. مثل آقا زندگی می کنند و ایده های بزرگ و مردان بزرگ را به کار می گیرند و ضمنا یک کار مهم دیگر هم می کنند. شکر زیادی نمی خورند

قانونهایی که نیوتون کشف نکرد

قانونهایی که نیوتون کشف نکرد
 
قانون صف:

اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
 
قانون تلفن:
اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود. 
 
قانون تعمیر:
 
بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت:
 
اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام:
 
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن:
 
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد. 
 
قانون نتیجه:
 
وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد. 
 
قانون بیومکانیک:
 
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد. 
 
قانون تئاتر:
 
کسانی که صندلی آنها از راه‌روها دورتر است دیرتر می‌آیند. 
 
قانون قهوه:
 
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس‌تان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.

یادم باشد

یادم باشد قبل از هر کاری با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعد از آن با مشت بر فرقم نکوبم...

یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود...

یادم باشد باکسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود...

یادم باشد قلب کسی را نشکنم...

یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد...

یادم باشد پل های پشت سرم را ویران نکنم...

یادم باشد امید کسی را ناامید نکنم شاید این تنها داراییش باشد...

یادم باشد که آدم ها همه ارزشمندند و همه میتوانند مهربان و دلسوز باشند...

یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقاتم...

وای ازین دل

سرم متورم شده... دکتر ها میگویند توده ای از حرف های نگفته است....  

 

چرا تو جلوه سازه ای بهار من نمیشوی .... چه بوده آن گناه من که یار من نمیشوی  

بهار من گذشته شاید شکوفه ی جمال تو شکفته در خیال من 

 چرا نمی کنی نظر به زردی جمال من  

بهار من گذشته شاید تو را چه حاجت نشانه ی من...  

تویی که پا نمی نهی به خانه ی من.... چه بهتر ان که نشنوی ترانه ی من

سال نو

در حیرتم از این همه تعجیل شما  

از اینهمه صبر و طول و تفصیل شما 

 ما خیر ندیدیم از سال قدیم.... این سال جدید نیز تحویل شما

علت محرومیت حقیقی

 

تصویر کاری که  باعث محرومیت حقیقی شد. 

 

 

ابراهیم تاتلیسس خواننده‌ی مشهور ترکیه‌ای ترور شد

 

 

 

ابراهیم تاتلیسس خواننده مشهور ترکیه‌ای در محله شیشلی استانبول از ناحیه سر هدف گلوله قرار گرفت و ترور شد. به گزارش وب سایت «سی ان ان ترک» حال عمومی این خواننده مشهور ترکیه‌ای بسیار وخیم گزارش شده و پزشکان 24 ساعت آینده را برای زنده ماندن وی پس از این ترور حیاتی اعلام کرده اند. بنا به اعلام پزشکان، گلوله از پشت وارد جمجمه ابراهیم تاتلیسس شده و از قسمت جلوی سر او خارج شده است . پزشکان اعلام کرده اند که اولویت نخست آنها جلوگیری از خونریزی است. پس از یک عمل جراحی ۵ ساعته پزشکان اعلام کرده اند که ممکن است حتی اگر تاتلیسس از این ترور جان سالم به در برد ، احتمال دارد باقی عمر خود را فلج باشد. تاتلیسس شب گذشته و هنگامی که پس از ضبط برنامه تلویزیونی مشهور خود "ایبو شو" از کانال تلویزیونی "بیاض تی وی" خارج می‌شد هدف این حمله قرار گرفت

از کی تعطیل کنیم

مصدق تا ۲۹ اسفند دنبال ملی کردن نفت بود، ما دنبال اینیم از ۱۸ اسفند تعطیل کنیم یا ۲۳ 

چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است 

** 

پارسال چهارشنبه سوری با ماشین داشتم تو شهر دور میزدم، یه بنده خدایی یه ترقه(فکر کنم نارنجک بود) انداخت رو سقف ماشین تا هفته دوم بعد عید سرم گیج بود(فکر کنم مغزم آسیب جدی دیده باشه). وجدانا فردا رو سقف ماشین کسی چیزی نندازین 

*** 

بعضی ها به پای هم پیر می شوند و بعضی ها به دست هم  

 

 

*** 

 

 

آیا می دانید که

قلقلک دادن فرد مبتلا به اسهال مانند شوخی با اسلحه در حالت رگبار است!!؟ 

 

*** 

 

تو ژاپن بعد از 9ریشتر زلزله و کلی بدبختی، مردم وقتی می خوان آب بگیرن یادشون نمیره که باید تو صف بایستن، ولی تو ایران طرف واسه یه ظرف قیمه نذری تو صف که نمی ایسته هیچی، اگه بهش اعتراض کنی هم کل خانوادت رو میبره زیر سوال

دروغ شرافتمندانه

هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت. 'آیا این تبر توست؟' هیزم شکن جواب داد: ' نه' فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوش حال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوش حال روانه خونه شد. یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. ' فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره! فرشته عصبانی شد. ' تو تقلب کردی، این نامردیه ' هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز 'نه' می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به کاترین زتاجونز 'نه' میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره. نکته اخلاقی: هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده

عزدواج !!!

نام : کمال
کلاس : دبستان
موزو انشا : عزدواج!
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم
تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید
من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم
مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند
همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود
دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود..خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است
قهر بهتر از دعواست.آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
این بود انشای من .  

جایگاه ما کجاست و ما کجائیم

می دانیم جایمان کجاست !

می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت. در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست.

قبل از شروع جلسه، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آنجاست، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست. جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد. 

 

 

جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آنجاست. کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا میکرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت : شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است ؟ نه جناب رییس، خوب می دانیم جایمان کدام است.

اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه ؟ او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان ...

سکوتی عمیق فضای دادگاه لاهه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت. با همین ابتکار و حرکت، عجیب بود که تا انتهای نشست، فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد.