وای که چه روز خسته کننده ای بود امروز
نه کسی آپ کرد ....
نه کسی آف گذاشت...
نه کسی صدام کرد...
نه کسی اومد که باهاش حرف بزنم ...
.
.
.
خسته شدم خدایا ...
چه کسالت آوره این روز های تکراری
کاش می شد بریم یه جا تفریح حالشو ببریم .
شما جایی رو سراغ ندارین ؟
عادل فردوسیپور در برنامههای هفته گذشته خود به دفعات تلاش کرد علاقه خود را به فیم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی نشان دهد، او که از هر فرصتی برای نشان دادن علاقه خود به این فیلم سینمایی استفاده میکرد، در برنامه نود این هفته با زیرکی خاصی کنایهای به رقیب جدی فیلم سینمایی” جدایی نادر از سیمین” زد و در بخش معرفی برنامه نود مدعی شد” اخراجیها” اصلا فیلم خندهداری نیست.
طعنه مجری و تهیه کننده جنجالی برنامه تلویزیونی نود هرچند زیاد به چشم نیامد اما با واکنش تند مسعود دهنمکی نویسنده و کارگردان اخراجیها رو به رو شده به گونهای که صبح امروز سخنان دهنمکی علیه عادل فردوسیپور در بیشتر رسانههای ورزشی دیده میشد تا یک بار دیگر سینمایی در حوزه ورزش خبرساز شوند.
مسعود دهنمکی که از این ماجرا به شدت ناراحت است، درباره جمله معروف عادل فردوسیپور که در برنامه نود علیه اخراجیها به کار برد و گفت:”اگر کسی به اخراجیهای ۳ نخندید،به این ماجرا خندید.” میگوید:«زیاد تمایل ندارم در خصوص این مساله اظهارنظر کنم اما برای من و علاقمندان اخراجیها اصلا مهم نیست که عادل فردوسیپور در برنامه نود چه چیزی گفته است، فردوسیپور عددی نیست که بخواهد درباره اخراجیها حرفی بزند.»
در نقل و قول رسانهای که از قول نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی اخراجیها۳ در رسانه های ورزشی آمده جملات دیگری دیده نمیشود اما برخی رسانههای خبری از قول دهنمکی نوشتند که وی در اینده جوانب بیشتری از این مساله را بازگو خواهد کرد
توسط این سایت به آینده تون ایمیل بزنین.تاریخی که میخواهین این ایمیل به دستتون برسه رو مشخص کنین و هر چی میخواهین برای آینده تون توش بنویسین و بعد توی تاریخی که بهش گفتین نامه رو دریافت کنین و ببنید گذشته چی میخواستین و چه می کردین و برای آینده چه چیزهایی رو میخواستین
به یکی از دوستام میگم چرا زن نمیگیری؟
میگه هنوز پدرزن ایده الم رو پیدا نکردم
******************
دلمون خوش بود هوا گرم میشه و قبض گازمون کم میاد، زدن برق رو گرون کردن! حالا باید دعا کنیم گرم نشه که کولر روشن نکنیم تا قبض برقمونم زیاد نیاد
**********************
ساندویچی سر کوچه مون ظهر که میشه میبنده میره خونه ناهار میخوره، چرت میزنه عصر برمیگرده
*********************
بابامون تهدید کرده میخواد بره اداره آب، پرینت بگیره ببینه کدوم پدر سوختهای زیاد میره دستشویی
***********************
کارت تولد پسربچه
طرز کار چرخ خیاطی به زبان ساده
شاید برای همه ما این سئوال پیش آمده باشد که چرخ خیاطی چگونه کار میکند و چگونه چنین دوختهای ریز و ظریف بدون ذرهای خطا در پی هم قرار میگیرند. برای پی بردن به این موضوع عکس زیر رو ببینید
ماشین عروس
دانشجو ؟ دختر؟ شب کار؟ کف سابی؟
این کف سابی دیگه چه صیغه ایه ؟
حالا حتما باید دانشجو باشه؟ شرط معدل هم داره؟
همه چی فروش
نسل ما کرم یخچال دارد؛ در یخچال را باز میکند؛ مدتها روبروی آن می ایستد چیزی نمیخورد در یخچال را می بندد
آموزگارى تصمیم گرفت که از دانشآموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند.
او دانشآموزان را یکىیکى به جلوى کلاس میآورد و چگونگى اثرگذارى آنها
بر خودش را بازگو میکرد.
آن گاه به سینه هر یک از آنان روبانى آبى رنگ میزد که روى آن با حروف
طلایى نوشته شده بود:
« من آدم تاثیرگذارى هستم.»
سپس آموزگار تصمیم گرفت که پروژهاى براى کلاس تعریف کند تا ببیند این
کار از لحاظ پذیرش اجتماعى چه اثرى خواهد داشت.
آموزگار به هر دانشآموز سه روبان آبى اضافى داد و از آنها خواست که در
بیرون از مدرسه همین مراسم قدردانى را گسترش داده و نتایج کار را دنبال
کنند و ببینند چه کسى از چه کسى قدردانى کرده است و پس از یک هفته گزارش
کارشان را به کلاس ارائه نمایند.
یکى از بچهها به سراغ یکى از مدیران جوان شرکتى که در نزدیکى مدرسه بود
رفت و از او به خاطر کمکى که در برنامهریزى شغلى به وى کرده بود قدردانى
کرد و یکى از روبانهاى آبى را به پیراهنش زد. و دو روبان دیگر را به او
داد و گفت:
ما در حال انجام یک پروژه هستیم و از شما خواهش میکنم از اتاقتان بیرون
بروید، کسى را پیدا کنید و از او با نصب روبان آبى به سینهاش قدردانى
کنید.
مدیر جوان چند ساعت بعد به دفتر رییسش که به بدرفتارى با کارمندان زیر
دستش شهرت داشت رفت و به او گفت که صمیمانه او را به خاطر نبوغ کاریاش
تحسین میکند.
رییس ابتدا خیلى متعجب شد آن گاه مدیر جوان از او اجازه گرفت که اگر
روبان آبى را میپذیرد به او اجازه دهد تا آن را بر روى سینهاش بچسباند.
رییس گفت: البته که میپذیرم. مدیر جوان یکى از روبانهاى آبى را روى یقه
کت رییسش، درست بالاى قلب او، چسباند و سپس آخرین روبان را به او داد و
گفت:
لطفاً این روبان اضافى را بگیرید و به همین ترتیب از فرد دیگرى قدردانى کنید.
مدیر جوان به رییسش گفت پسر جوانى که این روبان آبى را به من داد گفت که
در حال انجام یک پروژه درسى است و آنها میخواهند این مراسم روبان زنى
را گسترش دهند و ببینند چه اثرى روى مردم میگذارد.
آن شب، رییس شرکت به خانه آمد و در کنار پسر ١۴ سالهاش نشست و به او گفت:
امروز یک اتفاق باور نکردنى براى من افتاد. من دردفترم بودم که یکى از
کارمندانم وارد شد و به من گفت که مرا تحسین میکند و به خاطر نبوغ
کاریام، روبانى آبى به من داد.
میتوانى تصور کنی؟
او فکر میکند که من یک نابغه هستم!
او سپس آن روبان آبى را به سینهام چسباند که روى آن نوشته شده بود:
«من آدم تاثیرگذارى هستم.»
سپس ادامه داد: او به من یک روبان اضافى هم داد و از من خواست به وسیله
آن از کس دیگرى قدردانى کنم. هنگامى که داشتم به سمت خانه میآمدم، به
این فکر میکردم که این روبان را به چه کسى بدهم و به فکر تو افتادم. من
میخواهم از تو قدردانى کنم.
مشغله کارى من بسیار زیاد است و وقتى شبها به خانه میآیم توجه زیادى به
تو نمیکنم. من به خاطر نمرات درسیات که زیاد خوب نیستند و به خاطر اتاق
خوابت که همیشه نامرتب و کثیف است، سر تو فریاد میکشم.
امّا امشب، میخواهم کنارت بنشینم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزى و
مىخواهم بدانى که تو بر روى زندگى من تاثیرگذار بودهاى.
تو در کنار مادرت، مهمترین افراد در زندگى من هستید. تو فرزند خیلى خوبى
هستى و من دوستت دارم. آن گاه روبان آبى را به پسرش داد.
پسر که کاملاً شگفت زده شده بود به گریه افتاد. نمیتوانست جلوى گریهاش
را بگیرد. تمام بدنش میلرزید. او به پدرش نگاه کرد و با صداى لرزان گفت:
« پدر، امشب قبل از این که به خانه بیایى، من در اتاقم نشسته بودم و
نامهاى براى تو و مامان نوشتم و برایتان توضیح دادم که چرا به زندگیم
خاتمه دادم و از شما خواستم مرا ببخشید.»
من میخواستم امشب پس از آن که شما خوابیدید، خودکشى کنم. من اصلاً فکر
نمیکردم که وجود من برایتان اهمیتى داشته باشد. نامهام بالا در اتاقم
است. پدرش از پلهها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را پیدا کرد.
فردا که رییس به اداره آمد، آدم دیگرى شده بود. او دیگر سر کارمندان غر
نمیزد و طورى رفتار میکرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روى او
تاثیرگذار بودهاند.
مدیر جوان به بسیارى از نوجوانان دیگر در برنامهریزى شغلى کمک کرد...
یکى از آنها پسر رییسش بود و همیشه به آنها میگفت که آنها در زندگى
او تاثیرگذار بودهاند.
و به علاوه، بچههاى کلاس ، درس با ارزشى آموختند:
« انسان در هر شرایط و وضعیتى میتواند تاثیرگذار باشد. »
همین امروز از کسانی که بر زندگی شما تاثیر مثبت گذاشتهاند قدردانی کنید.
یادتان نرود که روبان آبی را از طریق ایمیل هم میتوان فرستاد!
من این روبان آبی را همراه با این روایت به همه کسانی که روی زندگیم
تاثیر گذاشتند و با مهربانی درس های بزرگ زندگی را به من دادند تقدیم میکنم.
فک کن صبح پنجره رو باز میکنی از هوای بهاری لذت ببری یهو با همچین صحنه ای مواجه بشی
دیروز اتفاقی به یه وبلاگ بر خورد کردم که از اسمش تا مطالبش منو به خودش جلب کرد و تحسین بر انگیز بود
شاید دیده باشیدش ولی من پروفایل این خانم محترم روبراتون میگذارم و توصیه میکنم خودتون برید و ببینید .
******
من متولد 56 تهران هستم. طولانی شدن دوران مجردی چیزی نیست که مرا نگران کرده باشد.
من آرزو ندارم ازدواج کنم.( البته این توضیح لازم است که " آرزو ندارم"، مترادف"دوست ندارم" نیست اما هر ازدواجی، ازدواج نیست که!)
زود قضاوت نکنید.
برای این وبلاگ از اسم" دختر ترشیده" استفاده کردم تا در کنار استفاده تبلیغاتی از آن، هدف عمده وبلاگ را که صحبت در مورد مسایل و مشکلات مجردها و متاهل هاست یاد آوری کرده باشم.(خدایی اش شما به خاطر کنجکاوی در مورد اسم وبلاگ به اینجا نیامدید؟! اگر اسم وبلاگ یک چیز دیگر بود عمرا نمی آمدید.خوب باید اول یک جوری می کشاندمتان اینجا تا بعد، از مطالب گهربارم! مستفیضتان کنم یا نه؟! پس این قدر گیر ندهید که اسم وبلاگ را عوض کنم!)
بعضی ها معتقدند این اسم، زشت و توهین آمیز است، این عزیزان باید دقت کنند که مسلما خود من هم به عنوان یک دختر مجرد ازاین اسم دل خوشی ندارم. اما یکی دیگر از اهداف من، همین بود که با استفاده از پارادوکس های طنزآمیز، توجه آدم ها را به زشتی این واژه جلب کنم تا دخترها دیگر با نگرانی روز افزون به این لغت نگاه نکنند و پسرها هم دیگر یک دختر ازدواج نکرده در سن و سال مرا "از رده خارج و بی هنر و افسرده" ندانند.
به عبارت دیگر، امیدوارم تلاش کوچکم روزی منجر به حذف واژه زشت ترشیده _ که نمی دانم چرا فقط هم برای دخترها به کار می رود! _ از دامنه لغات فارسی شود، کما این که تا همین جا هم در وبلاگ من بار منفی دخترانه خود را تا حدود زیادی از دست داده و امروز پیدا می شوند پسرانی که خیلی راحت در اینجا می نویسند:" من هم یک پسر ترشیده ام..."! و دخترانی که دیگر از شنیدن این لغت مثل قبل اذیت نمی شوند.
بعضی ها می پرسند رمز این که وبلاگ شما این قدر بازدید کننده و کامنت گذار دارد(به زعم آنها) چیست؟ لازم به ذکر است که من هیچ وقت به این فکر نکردم که هدف من از نوشتن، جذب مخاطبان بیشتر و بیشتر است، بلکه تعداد محدودی مخاطب فهیم را ترجیح می دهم که برای آنها و شعورشان احترام قایلم، وقت می گذارم و سعی می کنم مطالب آبکی به خوردشان ندهم. اگر از خاطرات شخصی ام می نویسم، آنهایی را انتخاب می کنم که برای دیگران هم نکته جالبی در برداشته باشند. خودم نویسنده مطالبم هستم و در این زمینه، خدا اندک ذوقی هم به من داده است که بتوانم خوب بنویسم.
به هر وبلاگ فعالی که به نظرخودم جالب باشد، بی توجه به این که به من لینک داده یا نه، لینک می دهم و به"تبادل لینک" اعتقادی ندارم،کما این که خیلی ها از سر لطف به من لینک داده اند بدون آن که لطفشان را جبران کرده باشم، بنابراین اگر فقط به "تبادل" لینک معتقدید به من لینک ندهید!
انتشار نظرات، لزوما به معنای تایید مضمون آنها نیست و مسوولیت هر کامنت، بر عهده نویسنده آن است.
لطفا حتی المقدور از گذاشتن کامنت خصوصی خودداری کنید چون تعداد زیاد آنها، بخش مدیریت وبلاگ را با مشکل مواجه می کند.
برای ای میل زدن به من می توانید از نشانی dalton_ani@yahoo.com استفاده کنید.
متاسفانه به دلیل مشغله کاری زیاد ، خیلی وقت ها قادر به جبران الطاف شما در کامنت گذاشتن نیستم اما وبلاگ هایتان را گاه گداری می خوانم. لطفا از من نرنجید!
متشکرم.
آدرسش:
نصیحت غضنفر به فرزندش : تا وقتی زور داری از عقلت استفاده نکن
******
اگه کسی یک ماه پیش همه زندگیش را طلا خریده بود ، الان کل زندگیش یک و نیم برابر شده بود
********************
بچه های دبستان دخترونه رو میخواستند ببرن باغ وحش ؛ اداره آموزش پرورش ممنوع کرده گفته بهاره حیوونا جفت گیری میکنن بدآموزی داره
*************************
من نمیدونم چرا از وقتی پول گاز همسایه روبروییمون اومده هر روز با یه دستمال کنتور گازش رو تمییز میکنه! بین تمییز کردن کنتور با کم شدن پول گاز مگه رابطه مستقیم هست؟؟؟؟
احتمالا داره از کنتورشون قدردانی میکنه واسه اینکه پول گازشون کم اومده
*************************
ساعت ۵ صبح ، من صبحانه میخوردم و فرزندم شام... و من به فاصله ی نسل ها می اندیشم
**********************
تاخیر ۲۰ ساله در ظهور در صورت «شهادت» احمدینژاد
سایت «دولتیار» (پایگاه خبری - تحلیلی حامیان دولت اسلامی) هشدار داد چنانچه اقدامات «ناجوانمردانه» علیه احمدینژاد ادامه یابد، احتمال دارد وی از خدا طلب مرگ کرده و ظهور امام دوازدهم شیعیان را ۲۰ سال به تاخیر بیندازد. این سایت با تاکید بر شعیبابن صالح بودن محمود احمدینژاد نوشته که نگران جان رئیس دولت دهم است و در صورتی که «دکتر از این همه ناجوانمردی برادران، آهی بکشد و مزد مظلومیت و استقامت خود را که همان هنر مردان خدا (شهادت) است دریافت کند و ما بمانیم و خشم خدا و ۲۰ سالی تاخیر در ظهور
*********
ممانعت وزارت ارشاد از توزیع قهوه تلخ
فارس: در حالی که همه علاقهمندان «قهوه تلخ» منتظر ورود قسمتهای جدید این مجموعه به بازار هستند، خبرهای دریافتی حاکی است قسمت بیستم قهوه تلخ با اصلاحیه مواجه شده و گویا همین امر علت اصلی تاخیر در ارائه «قهوه تلخ» بوده است.
رجبیفروتن مدیرکل همکاریهای سمعیبصری و نمایش خانگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درتازهترین گفتوگوی خود با تایید جلوگیری از انتشار نسخهای از قسمت بیستم این سریال که برای بازبینی به این اداره فرستاده شده بود، گفته: «توقیف عبارت مناسبی برای این اتفاق نیست. در 19 قسمت گذشته نیز شاهد چنین اتفاقهایی بودیم و قسمتهایی مشمول اصلاحیه شد که قسمت 20 نیز از این قاعده استثنا نیست.»
به نقل از یکی از دوستان: من از داداشم شنیدم جریان سانسورش اینه که پسر جهانگیر شاه میاد، بعد هرکاری دلش میخواد میکنه مثل احمدی نژاد و اصلا به حرف شاه و سنا و بقیه گوش نمیده ارشاد هم به این ایراد گرفته داره کل سریالو شخم میزنه
گربه خانگی، توله سگ زایید
یک گربه خانگی در چین به جای بچه گربه یک توله سگ به دنیا آورد
به گزارش ایسنا، شو یون، صاحب این گربه خانگی در این باره میگوید: انتظار داشتم گربهام در اول ماه آوریل دو بچه گربه به دنیا بیاورد اما وقتی وضع حمل کرد یکی از بچه گربهها مرد و مدتی بعد متوجه شدم که بچه گربه دیگر در واقع یک توله سگ است.
شویون در منزل خود یک سگ و یک گربه خانگی نگهداری میکند
کلیک کنید تا ببینید
بهاحتمال زیاد شعر دوم هیچ ربطی به فروغ فرخزاد نداره، اما سومیش یه جورایی باحاله. دو تا شعر اول رو اکثرا خوندن اما شعر سوم رو نه.
پس اگه فکر می کنیم خوندید یه بار دیگه تا آخر بخونید
شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
و از اونا جالب تر واسه من جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده :
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
موسی مندلسون، پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت.
موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.
زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید :
- آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟
دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت :
- بله، شما چه عقیده ای دارید؟
- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت:
«همسر تو گوژپشت خواهد بود»
درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:
«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن»
فرمتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید.
او سال های سال همسر فداکار موسی مندلسون بود.
نتیجه اخلاقی :
راست است که دخترها از گوش خر می شوند و پسر ها از چشم
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد ...
نتیجه اخلاقی : مشکلات، مانند تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند
و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
وثابت کنیم که از یک الاغ کمتر نیستیم
عارف قزوینی می فرماید:
انسانها دو دسته اند ؛ دسته اول آنهایی که دنیایی را در پشت سر دارند و دسته دوم آنهایی که پشت سرشان دنیایی دارند.
گوسفندی در شهرستان گراش، استان فارس دوقلو زایید که یکی از آنها نر و دیگری ماده است که وسط کمر بچه گوسفند ماده شکل یک قلب زیبا حک شده بود
شما اگه با زیباترین و خوش اندام ترین فرد روی زمین ازدواج کنید نهایتا بعد از گذشت 11ماه واستون عادی میشه. این نتیجه کارشناسی محققان انگلیسی بر روی 100 زوج مختلف می باشد.
**************************
میپرسی دانشگاه چطوره این ترم؟
میگه خیلی خوبه سه تا مخ زدم تا حالا !!!! فرهنگه داریم؟
*********************
بعد از چند روز رفیقمون و دیدم گفتم نبودی کجا بودی گفت پلیس مبارزه با جرائم رایانه ای گرفته بودم. با دوست دخترم بیرون بودیم که گشت پلیس بهمون گیر داد و بردن کلانتری اونجا سوال کردن که کجا آشنا شدین با هم. ما هم گفتیم چت بعد پروندمون ارجاع دادن به پلیس مبارزه با جرائم رایانه ای
*******************
طرف کل دارایی مادیش 100 هزار تومان هم نیست اما 18 تا کارت اعتباری مختلف داره
*************************
به پسره میگی چرا زن نمیگیری ، میگه کو دختر خوب؟
به دختره میگی چرا شوهر نمیکنی ، میگه کو پسر خوب؟
با این حساب فکر کنم این کسائی که ازدواج میکنن یا خلافکارن، یا کلاهبردار
*****************************
تو خیابون از یارو میپرسم ببخشید میدونید اداره آمار کجاست؟ میگه آره... رد میشه میره
پنج دقیقه داشتم نگاش میکردم تا دور شد
بهدستور دادگاه قبیلهای در پاکستان صورت گرفت؛ تجاوز گروهی به دختر ۱۸ ساله در ملاعام
طبق این گزارش برادر این دختر، نوجوانی ۱۱ ساله و از قبیله گوجار با دختری از قبله ماسوتی که از لحاظ اجتماعی بالاتر ازقبیله او بود رابطه برقرار کرده و مردم شهر آنان را در حال قدم زدن در شهر مشاهده کرده بودند.
دادگاه قبیلهای وابسته به قبیله ماسوتی برای انتقام از این کار نوجوان طبق قواعد عرفی حاکم در پاکستان دستور داد که باید خواهر آن پسر ۱۱ ساله در میان عموم مردم شهر و حضور پدر آن دختر مورد تجاوز گروهی مردان قبیله قرار گیرد تا به این طریق اعتبار و شرف خود را در جامعه برگردانند. در این تجاوز ۴ مرد به انتخاب دادگاه شرکت کرده بودند و در حالی که دختر و پدر با گریه از آنان درخواست بخشش میکردند با حضور بیش از یک هزار نفر از مردم شهر و جلوی دیدگان پدر به دختر ۱۸ ساله تجاوز شد. گفتنی است که این شیوه طبق عرف برخی قبایل پاکستان، حق عرفی و قانونی افراد برای ستاندن شرف و حیثیت خود در جامعه است.
طبق گزارش سازمان حقوق بشر سالیانه دهها جرم اینچنینی در جامعه پاکستان اعمال میشود که دولت و نیروهای امنیتی با وجود اطلاع قبلی در صدد منع اعمال آنها نیست
این دختر 19 ساله تایلندی بلندقدترین دختر نوجوان در جهان می باشد که دارای قدی به اندازه 208 سانتی متر میباشد
باعرض معذرت از همه اصفهانیهای گل :
اصفهانیه تصادف کرده بود نشسته بود وسط خیابون میزد توی سرش که ماشینم! ماشینم داغون شد! خاک تو سرم شد. افسره رفت بهش گفت بدبخت انقدر حرص ماشینتُ زدی که نفهمیدی دست چپت از مچ قطع شده !
اصفهانیه یه نیگاه کرد به دستش گفت: یا حضرت عباس ساعتم
***********************
رفیقه مارو باش، دعوت شد اردوی تیم ملی، وقتی برگشت ازش پرسیدم تو که این مدت با قهرمانهای آسیا و جهان تمرین میکردی چه چیزی از همه بیشتر برات جذاب بود؟ یه سکوت معناداری کرد گفت: رفته بودم استخر کمپ تیم های ملی اتفاقا کفاشیان هم اونجا بود. . دیدن کفاشیان خیلی براش جالبه بوده! رفیقه داریم خداییش؟
*******************
میدونید؟ خشونت همیشه یک چشم کبود و دندان شکسته و دماغ خونی نیست. خشونت، تحقیر و آزار گاهی یک نگاه است
نگاه مردی به یقه ی پایین آمده ی لباس زنی وقتی که دولا شده و چایی تعارف می کند
*************************
یارو فروشنده هه میگه این شلوار واسم 5 تومن بیشتر سود نداره، آخرش شلواررو با 15 تومن تخفیف ازش میخری
********************
همسایه مون 107 سالشه. میگه همه بهم میگفتن سختی زندگی مال صد سال اوله. ولی دروغ میگفتن. صد سال دوم سخت تره. زندگیه داریم؟
**********************
تقصیر ما نیست که بر روی حرفهایمان نمیمانیم
ما بر زمینی زندگی می کنیم که هر روز خودش را دور میزند