ابراهیم تاتلیسس حرف زد/20 نفر بازداشتی/کلاشینکف ضارب پیدا شد
پزشکان معالج ابراهیم تاتلیسس می گویند وضع عمومی این خواننده بهتر شده و برای اولین بار بعد از ترور لب به سخن گشوده است.
به گزارش خبرگزاری آی.اچ.ای خواننده 58 ساله از 80 درصد وخامت اوضاع به 10 درصد کاهش یافته و اوضاع وی رو به بهبود است. پروفسور ایلهان الماچی پزشک معالج وی می گوید اکنون ابراهیم تاتلیسس می تواند دست و پای راستش را تکان دهد و بوسیله دستیار پزشک همچنین می تواند هر دو دست خود را تکان داده و حرف بزند.خبرگزاری آناتولی گزارش داد تاکنون 20 نفر در ارتباط با ترور خواننده معروف دستگیر شده اند. بر این اساس پلیس با حمله به چند خانه در استانبول ضمن دستگیری 20 تن در این رابطه کلاشینکفی که با آن ابراهیم ترور شده بود را نیز ضبط کرد.
یکشنبه پیش مردان مسلح وقتی خواننده ترک از استودیو تلویزیونی بیرون آمد به سر وی شلیک کردند. باکت کاکیچی سخنگوی وی نیز در این حمله زخمی شد.
تا رخت و لباسای زمستونی رو جمع میکنی یهو تهران میشه سیبری!! تا 4تا پیرهن اضافه میپوشی همچین آفتاب میزنه میشه شاخ آفریقا
***
تو کوچه ما ترقه زدند پیرزنه دم در وایساده بود ترسید هفت جد یارو رو نفرین کرد. دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی، پیرزنه گفت قربون قد و بالات مادر مواظب باش
***
خیلی وقت ها برای داشتن اونی که دوسش داری داشتن ماشین مدل بالا یا پول و ... لازم نیست، گاهی فقط دوس داشتن لازم هست و عشق
***
یارو تو صفحه فیسبوکش نوشته: "دیدن برفک تلویزیونو به برنامه های صدا و سیما ترجیح میدهم" بعد به من میگه: دیشب دوجینو دیدی؟ میگم دوجین دیگه کدوم خریه؟ میگه امپراطور بادها دیگه
***
" چه با شکوه است ببینی در این زمانه ای که بسیاری در اعماق نا امیدی ها به گل نشسته اند ، بی نظیر انسان هایی چون شما بزرگواران با تمام وجود پرواز را فریاد
می زنند "
یک سال دیگر نیز گذشت ...
در فصل زیبای بهار بود که صفحه ی سبز زندگی شکل گرفت ...
آرام آرام به راه افتاد ، در رگ های این خاک جان گرفت و سرود سبز پیروزی را نجوا کرد ...
با تمام فراز و نشیب هایش ادامه داد و مسافران بسیاری را با خود همراه دید و اکنون برای چندین و چند انسان بی نظیر پیام آور زندگی است ...
به میهمانی چشم هایتان می آید ، با جرعه ای اشک و امید بزم عشق و آزادی را به راه می اندازد ، وجودتان را جانی تازه می بخشد و به پرواز در می آورد ...
روزی خواهد آمد ، و شما از پیروزی های سبزتان خواهید گفت ...
راز زندگی رسالتی سنگین به وسعت جهانیان بر عهده دارد و با تمام وجود این راه را ادامه میدهد و با اقدامات متفاوت تری میزبانتان خواهد بود ...
راز زندگی در دستان شماست ...
با تمام وجودم برایتان زیباترین لحظات را هدیه میخواهم از خدای فراوانی و ثروت ...
تبریک مرا پیشاپیش پذیرا باشید ...
درود بر وجود متعالی و زیبای شما ...
" سال نو مبارک "
این عکس اقای اوباما با مدیر دفتر مدیریت و بودجه ایالات متحده و در حال بحث بر سر
5/3 تریلیارد دلار بودجه 2010 و 15 تریلیارد دلار تولید ناخالص ملی آن کشور است. به میوه های روی میز نگاه کنید. فقط سیب است. از نارنگی و موز و خیار و پرتقال و کیوی هم خبری نیست. یعنی میزشان از میزیک بخشدار جمهوری اسلامی هم ساده تر است. نه فرمان مالک اشتر خوانده اند و نه خود را زرت و زرت خدمتگزار می خوانند و نه با دمپایی راه می روند. مثل آقا زندگی می کنند و ایده های بزرگ و مردان بزرگ را به کار می گیرند و ضمنا یک کار مهم دیگر هم می کنند. شکر زیادی نمی خورند
قانونهایی که نیوتون کشف نکرد
قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شمارهای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر:
بعد از این که دستتان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دستتان افتاد، قطعاً به پرتترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت:
اگر بهانهتان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشینتان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشینتان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن:
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش مییابد.
قانون نتیجه:
وقتی میخواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمیکند، کار خواهد کرد.
قانون بیومکانیک:
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
قانون تئاتر:
کسانی که صندلی آنها از راهروها دورتر است دیرتر میآیند.
قانون قهوه:
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیستان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.
یادم باشد قبل از هر کاری با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعد از آن با مشت بر فرقم نکوبم...
یادم باشد با کسی آنقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود...
یادم باشد باکسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود...
یادم باشد قلب کسی را نشکنم...
یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد...
یادم باشد پل های پشت سرم را ویران نکنم...
یادم باشد امید کسی را ناامید نکنم شاید این تنها داراییش باشد...
یادم باشد که آدم ها همه ارزشمندند و همه میتوانند مهربان و دلسوز باشند...
یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقاتم...
سرم متورم شده... دکتر ها میگویند توده ای از حرف های نگفته است....
چرا تو جلوه سازه ای بهار من نمیشوی .... چه بوده آن گناه من که یار من نمیشوی
بهار من گذشته شاید شکوفه ی جمال تو شکفته در خیال من
چرا نمی کنی نظر به زردی جمال من
بهار من گذشته شاید تو را چه حاجت نشانه ی من...
تویی که پا نمی نهی به خانه ی من.... چه بهتر ان که نشنوی ترانه ی من
در حیرتم از این همه تعجیل شما
از اینهمه صبر و طول و تفصیل شما
ما خیر ندیدیم از سال قدیم.... این سال جدید نیز تحویل شما
ابراهیم تاتلیسس خوانندهی مشهور ترکیهای ترور شد
ابراهیم تاتلیسس خواننده مشهور ترکیهای در محله شیشلی استانبول از ناحیه سر هدف گلوله قرار گرفت و ترور شد. به گزارش وب سایت «سی ان ان ترک» حال عمومی این خواننده مشهور ترکیهای بسیار وخیم گزارش شده و پزشکان 24 ساعت آینده را برای زنده ماندن وی پس از این ترور حیاتی اعلام کرده اند. بنا به اعلام پزشکان، گلوله از پشت وارد جمجمه ابراهیم تاتلیسس شده و از قسمت جلوی سر او خارج شده است . پزشکان اعلام کرده اند که اولویت نخست آنها جلوگیری از خونریزی است. پس از یک عمل جراحی ۵ ساعته پزشکان اعلام کرده اند که ممکن است حتی اگر تاتلیسس از این ترور جان سالم به در برد ، احتمال دارد باقی عمر خود را فلج باشد. تاتلیسس شب گذشته و هنگامی که پس از ضبط برنامه تلویزیونی مشهور خود "ایبو شو" از کانال تلویزیونی "بیاض تی وی" خارج میشد هدف این حمله قرار گرفت
مصدق تا ۲۹ اسفند دنبال ملی کردن نفت بود، ما دنبال اینیم از ۱۸ اسفند تعطیل کنیم یا ۲۳
!
!
!
چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است
**
پارسال چهارشنبه سوری با ماشین داشتم تو شهر دور میزدم، یه بنده خدایی یه ترقه(فکر کنم نارنجک بود) انداخت رو سقف ماشین تا هفته دوم بعد عید سرم گیج بود(فکر کنم مغزم آسیب جدی دیده باشه). وجدانا فردا رو سقف ماشین کسی چیزی نندازین
***
بعضی ها به پای هم پیر می شوند و بعضی ها به دست هم
***
آیا می دانید که
قلقلک دادن فرد مبتلا به اسهال مانند شوخی با اسلحه در حالت رگبار است!!؟
***
تو ژاپن بعد از 9ریشتر زلزله و کلی بدبختی، مردم وقتی می خوان آب بگیرن یادشون نمیره که باید تو صف بایستن، ولی تو ایران طرف واسه یه ظرف قیمه نذری تو صف که نمی ایسته هیچی، اگه بهش اعتراض کنی هم کل خانوادت رو میبره زیر سوال
هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت. 'آیا این تبر توست؟' هیزم شکن جواب داد: ' نه' فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه. فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوش حال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوش حال روانه خونه شد. یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. ' فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید : زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره! فرشته عصبانی شد. ' تو تقلب کردی، این نامردیه ' هیزم شکن جواب داد : اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. می دونی، اگه به جنیفر لوپز 'نه' می گفتم تو می رفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی. و باز هم اگه به کاترین زتاجونز 'نه' میگفتم، تو می رفتی و با زن خودم می اومدی و من هم می گفتم آره. اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی. اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره. نکته اخلاقی: هر وقت مردی دروغ میگه به خاطر یه دلیل شرافتمندانه و مفیده
نام : کمال
کلاس : دبستان
موزو انشا : عزدواج!
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم
تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !
اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید
من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم
مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند
همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود
دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود..خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است
قهر بهتر از دعواست.آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
این بود انشای من .
می دانیم جایمان کجاست !
می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت. در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست.
قبل از شروع جلسه، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آنجاست، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست. جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد.
جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آنجاست. کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا میکرد که مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت : شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است ؟ نه جناب رییس، خوب می دانیم جایمان کدام است.
اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه ؟ او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان ...
سکوتی عمیق فضای دادگاه لاهه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت. با همین ابتکار و حرکت، عجیب بود که تا انتهای نشست، فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد.
دیشب خیلی خسته بودم، واسه همین تصمیم گرفتم زودتر بخوابم. تازه چشمم رو هم افتاده بود که یه دفعه از خواب پریدم. از رختخواب بلند شدم و دیدم همسایه پایینی مهمون داشته و حالا هم دارند تشریف می برند
تو مراسم و مهمانی ها به محض اینکه اعلام رفتن کنیم، خداحافظی ها از همون کف زمین که نشستیم شروع میشه و تا چشم کار میکنه، تا جایی که همدیگه رو اندازه یه مورچه می بینیم، ادامه پیدا میکنه:
خب احمد آقا ، صغرا خانم!
“خیلی زحمت دادیم، با اجازه تون از حضورتون مرخص میشیم.”
با گفتن یه همچین جمله ای، تراژدی سریال یانگوم وار خداحافظی شروع می شه. بیشتر از چهل بار توی خونه یارو خداحافظی می کنیم. حالا حساب کنید مثلا ۶ نفر آدم اومدن مهمونی و حالا دارن می رن بیرون. به طور مستمر و بی وقفه همه می گن:
«خداحافظ»
صاحب خونه بدبخت، پس از کلی پذیرایی و دولا و راست شدن حالا باید به اتفاق اهل و عیال بره دنبال مهمون ها، مستمراً جواب خداحافظیه اونا رو بده:
“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ ، قربون شما ، خداحافظ ، خداحافظ ، ببخشید بد گذشت، خداحافظ ، خداحافظ…”
حالا اومدن دم در:
” … خب اصغر آقا ببخشید مزاحم شدیم ، تو رو خدا شما هم یه شب تشریف بیارین.
“خداحافظ ، خداحافظ ، چشم، حتماً مزاحم میشیم، سلام برسونین ، خداحافظ ، خداحافظ…”
توی این دسته اگر تعداد خانم ها از دو نفر بیشتر باشه که دیگه واویلاست. تازه دم در خونه یادشون می افته دستور پختن قورمه سبزی و رنگ موها و آخرین خریدها و جدیدترین دکوراسیون رو به هم بگن و تو تمام این مدت صدای دلنشین «خداحافظ ، خداحافظ» مرتباً به گوش می رسه.
حالا همه سوار ماشین شدن و سرنشینان از چهار طرف ماشین تا کمر بیرون اومدن و دارن دست تکون می دن:
“خداحافظ ، خداحافظ ، خداحافظ “
راننده هم برای عرض ارادت اون موقع شب ۵ تا ۶ بوق به معنی «خداحافظ» برای مستقبلین میزنه.
حالا دیگه ماشین رسیده ته کوچه و این بار دیگه فریاد می زنن:
“خداحافـــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــــظ ، خداحافـــــــــــــظ…”
آخه یکی نیست بگه مگه میخواین برین سینه کش قبرستون که دل نمی کنین از هم!؟
“صغرا جون ممنون بخاطر پذیرایی دیشب؛ والله زنگ زدم بگم دیشب این بچه ها حواسم را پرت کردن یادم رفت ازت خداحافظی کنم!!!”
طرف میخواد بیاد خواستگاری، میپرسن پسر خوب هست حالا؟
معرفش با افتخار میگه: آره خیلی پسر با دین و ایمان و خوبیه ، تو عروسی خواهرش اهنگ گذاشته بودن اعتراض کرد از وسط عروسی بلند شد رفت بیرون دیگه نیومد
**********************
یه ماشین خریدیم 1000 تا دوست پیدا کردیم . الان که فروختیمش یکیشونم زنگ نمیزنه !
معرفته داریم!؟!؟!؟
**********************
یه خواننده ی نه چندان معروف باز هم در خارج! یه آهنگ میخونه که با توجه به معنیش باعث حتی عوض شدن زندگی دیگران میشه، ایرانیه آهنگ میخونه: هلوی منی تو! میخوام تو رو گاز بزنم
*********************
آخرش نفهمیدیم ؟!!! توی این مملکت تو روبوسی، 2 بار باید بوس کنیم یا 3 بار؟؟ ... بوسه داریم؟؟
*******************
مهران مدیری واسه عید دلش یه سفر آمریکا و اروپا میخواد ما باید پولشو بدیم؟؟؟؟؟؟
جدیدا که از خواستگارو این چیزا خبری نیست دخترا از تعداد فرند رکوئست هائی که اکسپت نکردن واسه هم کلاس میزارن
وقتی صفحه نیازمندیهای روزنامه رو باز میکنیم، در بعضی از صفحات مثل راننده، پیک موتوری یا... با جمله جوانی تحصیل کرده با ظاهری آراسته و روابط عمومی قوی زیاد به چشم میخوره. من کارشناس ارشد کامپیوتر هستم و الانم دارم حقوق میخونم. به خاطر یک سری مشکلات فعلا موقتی تا اوضاع و احوالم رو به راه بشه از طرف یک آژانس در یک اداره نیمه دولتی به عنوان راننده با ماشین خودم کار میکنم. چند روز پیش به طور اتفاقی ازم راجب کار قبلیم و تحصیلاتم سوال کردند، منم فکر کردم که اگه شرایطمو بدونند یک فرجی میشه و شاید کار دیگه ای اونجا برام درست بشه و استخدامم میکنن. که کاش زبونم لال میشد و نمی گفتم که کجا کار میکردمو مدرکم چیه. چون باعث شد از همین یه لقمه نون خردنم افتادم. رییس اداره تا فهمید، با آژانسی که منو معرفی کرده بود تماس گرفت و گفت چون تحصیل کرده است ما رومون نمیشه به اون کار بگیم و به جای من یه کم سواد تر بفرستند. منم هرچی گفتم که بابا مدرکم تو سرم بخوره اصلا شما منو بی سواد فرض کن، نشد که نشد. بلاخره ما نفهمیدیم، تحصیلاتو مرتب و تمیز بودن خوب یا بد؟! ببخش پر حرفی کردم. لطفا اگه خواستی این مطلبو تو وب بزاری اسم و مشخصاتمو عوض کن و هر محافظه کاری لازمه انجام بدید تا شب عیدی بیکار که شدیم هیچ زندان سیاسی نشیمو بفرستنم اونجا که عرب نی میندازه
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود
این عکس مربوط به دوره اول مجلس شورای اسلامی است ، خنده هاشمی رفسنجانی در برابر کتک خوردن اعضای نهضت آزادی دکتر معین فر و دکتر صباغیان به وضوح مشخص هستند.
پیرزن ایرانی از ایران به آمریکا میاد و میخواد شهروند آمریکایی بشه. پیرزن نوه اش را با خودش برمیداره تا اونو به امتحان شهروندی
( امتحانی که باید قبل از تبعیت بده ) ببره.مامور مهاجرت به زن ایرانی میگه که باید به 4 سوال ساده درمورد آمریکا جواب بده
اگه درست جواب بده او یه شهروند آمریکایی میشه.
پیرزن میگه : باشه ، اما من انگلیسی نمیتونم حرف بزنم نوه ام رو با خودم میارم.
مرده میگه باشه ، بزار اون برات ترجمه کنه. اولین سوال شما اینه که :
1) پایتخت آمریکا کجاست؟
نوه ی پیرزن به پیرزن میگه : من دانشگاه تو کدوم شهر آمریکا بودم؟
پیرزن میگه : " واشنگتن "
درست بود حالا سوال دوم :
2 ) روز استقلال آمریکا کی است؟
نوه ش میگه : نیومن مارکوس کی حراج داره؟
مادربزرگش میگه : "4 جولای "
درسته ، حالا سوال سوم:
3 ) امسال چه کسی نامزد ریاست جمهوری آمریکا بود اما شکست خورد؟
نوه به مادربزگش میگه : اون مرتیکه معتاد که با دخترت عروسی کرد کجا باید بره؟
پیرزن میگه : " توگور "
واو ، شگفت آوره! حالا سوال آخر:
4 ) در حال حاضر چه کسی رئیس جمهور آمریکاست؟
نوه ش این جور ترجمه میکنه : از چیه جورابای پدربزگ بدت میاد؟
مادربزگش میگه : " بوش "
اکنون پیرزن یک شهروند آمریکایی شده!!!
مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟*
*جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته
باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم !*
*یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید
. . .*
------------------------------
* ** مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا
شاگرد ها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود*
*یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود .
. .*
------------------------------
*مرد هر زمان نمی توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت ، در زمانی که آنها می
خواهند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد** و عذر می خواست*
*یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند . . .*
------------------------------
*مرد نشسته بود . دستی به موهای بلند و کم پشتش می کشید*
*به فکر فرو رفت . . .*
*باید کاری می کرد . باید خودش را اصلاح می کرد !*
*ناگهان فکری به ذهنش رسید . او می توانست بازیگر باشد :*
*از فردا صبح ، مرد هر روز به موقع سرکارش حاضر می شد، کلاسهایش را مرتب تشکیل
می داد، و همه ی سفارشات مشتریانش را قبول می کرد!*
*او هر روز دو ساعت سر کار چرت می زد!*
*وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه می رفت، دستهایش را به هم می مالید و
با اعتماد به نفس بالا می گفت: خوب بچه ها درس جلسه ی قبل را مرور می کنیم !!!*
*سفارش** **های** **مشتریانش** را قبول می کرد اما زمان تحویل بهانه های
مختلفی می آورد تا کار را دیرتر تحویل دهد: تا حالا چند بار مادرش مرده بود، دو
سه بار پدرش را به خاک سپرده بود و ده ها بار به خواستگاری رفته بود . . .*
*حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده ، مدیر آموزشگاه راضی است که استاد
کلاسش منظم شده و مشتریانش مثل روزهای اول زیاد شده اند!!!*
*اما او دیگر با خودش «صادق » نیست.*
*او الان یک بازیگر است . همانند بقیه مردم
تقصیر خودمونه که بهشون رو دادیم
اومده سر کلاس میگه هفته بعد کلاس تشکیل میشه حضور غیاب هم میکنم
اینقدر حضور غیاب کن تا جونت در آااااد
ببین استاد جون، امروز هم که اومدم کلاس خیلی لطف کردم، دیگه پر رو نشو !!
دیگه انشاالله تو اردیبهشت میبینمت!
عیدت هم مبارک
**********************
دیروز زنگ زدیم این شرکت های خدماتی که دوتا کارگر بفرستند بیان کمک کنند به خونه تکونی عید. اونا هم دو تا خانوم جوان فرستادند که شهرستانی و دانشجوی حقوق یه دانشگاه دولتی تو تهران بودند
درود به غیرت و شرف این دو دختر
**********************
به طرف می گم ژاپن زلزله اومده نزدیک ٩ ریشتر !
میگه : آخی بیچاره ها دم عیدی گناه دارن که
دلسوزیه داریم!!!؟
********************
تفریح سالم و بی دردسرمون شده خواب ؛ نه گیر میدن و نه مجوز میخواد
*********************
به وزیر آموزش و پرورش میگن 28 اسفند تعطیله ؟!! میگه ما که نمی تونیم تعطیل کنیم ولی خود دانش آموزا میدونن چه کنن !!!!!!!! مملکته داریم ؟
*********************
تو کلاس آموزش ازدواج یه فیلم گذاشتن میخوان بگن اول با نوازش شروع کنید بعد نشون میدن یارو داره دست میکشه رو میز! سکانس آخرشم چار تا پایه میز رو هواست! خب مجبورین فیلمش رو بسازین؟
*********************
کریسمس میبینی همه حرف از بابا نوئل میزنن و میگن که بابا نوئل برامون کادو میاره در حالی که میبینی عمو نوروز با یدونه دایره زنگی تو خیابونای شهر میگرده و از مردم گدایی میکنه
**********************
یه باک شیر موز بزنیم بیست تومن ارزونتر در میاد
*****
خدایا هر جا میریم و ظلمی میبینیم همه میگن ...نگران نباش خدا جای حق نشسته ....! میشه از جای حق پاشی... که حق سر جای خودش بشینه
***********************
الان 6 ماهه که از طرف ایرانسل برام اس ام اس میاد 12680 تومان دیگه شارژ کنی 420 تومان شارژ بهت میدیم، امروز برام اس ام اس داد 2800 تومان دیگه شارژ کنی بهت 420 تومان شارژ میدیم، شارژ کردم یک ساعت بعدش گفت باید 4800 تومان دیگه شارژ کنی تا بهت بدیم
پشت چراغ قرمز ماشین پشت سریم دستش رو گذاشته بود رو بوق، تو آینه نگاه کردم یه پیرمرد با کلاه نمدی!! هی زد زد زد... پیاده شدم میگم پدرجان دنده هوایی که ندارم! کجا برم؟ میگه واسه تو بوق نمیزنم واسه چراغ قرمز میزنم سبز شه!! مملکته داریم؟
هفتتیر پیاده میشم. گفت نگه میدارم برو خرد کن بیار. گفتم من نمیکنم این کارو آقا. گفت یعنی چی. گفتم وظیفهی من نیست. گفت خانوم وظیفهی شماست وقتی میخوای بیای سوار تاکسی شی اول نگاه کنی ببینی پول خرد داری یا نه. برنمیگشت نگاهم کند. گفتم مجلس تصویب کرده؟ اگه قرار باشه از صبح سوار هر ماشینی میشم خرد بدم باید به جای کیف با خودم گونی وردارم. بدون اینکه سرش را برگرداند دوهزار تومانی را پس داد و گفت به سلامت. نه خردتو خواستیم نه درشتتو. میخواست شرمندهام کند؟ یا خودش را در نقش بازیکن ایرانی میدید که با بازیکن اسرائیلی وارد رقابت نمیشود و مسابقه را واگذار میکند؟
دوهزار تومانی را گرفتم و گذاشتم تو جیبم و پیاده شدم. در را بستم و یکطرف شالم ماند لای در و هر چه کشیدم نیامد. به تقلا افتادم در را باز کنم شال را نجات بدهم که ماشین حرکت کرد و بقیهی شالم از سرم کشیده شد و باهاش رفت. شال قرمزی که از توی مترو خریده بودم دو هزار و پانصد تومان داشت همینطور دور میشد و بالبال میزد. فکر کنم راننده به این می اندیشید که : قبل از اینکه عرق فرد خشک شود انتقامت را بگیر
دستم را عین اسرای بعثی گذاشتم روی سرم. زیر پل عابر پیادهی هفتتیر بودم و مانده بودم چه کنم. چند نفر دورهام کردند. یکیشان کتش را درآورد و گفت خانوم اینو بنداز رو سرت تا نگرفتن ببرنت. گفتم نمیشه که آقا. یکی گفت بیا این دستمالو بنداز سرت تا از اونور خیابون برات روسری بخرم. مثل آتشی بودم که میخواستند با بیل خاموشم کنند. گفتم نمیخوام آقا اگه میشه یه دربست بگیرید برم. هفتهشت نفری دورم جمع شده بودند و یکیدوتاشان داشتند با موبایل ازم فیلم میگرفتند. انگار آدم به این لختی تو عمرشان ندیده بودند. گفتم یعنی چی؟ از چی فیلم میگیری آقا؟ صدایی از پشت سرم گفت همیشه یه زاپاس همرات باشه آبجی. زنی گفت بیا این پلاستیکو بذار رو سرت من برم برات یه شالی روسریای چیزی بگیرم. کیسه پلاستیک دستهدار را کشیدم روی سرم و تعداد موبایلهایی که به طرفم گرفته شده بود بیشتر شد. دستم را گرفتم جلوی صورتم. مثل کسی که تو لباسش خرابکاری کرده، مثل کسی که یکدفعه زیپ شلوارش در رفته یا، قبل از رسیدن به قرار مهمش افتاده توی جوب، تو یک جلسهی رسمی آروغ بلندی زده
تعداد موبایلهایی که به طرفم گرفته شده بود بیشتر و بیشتر میشد
once all the scientists die and go to heaven
They decide to play Hide-n-seek. .
روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند
آنها تصمیم گرفتند تا قایم موشک بازی کنند
Unfortunately Einstein is the one who has the den…
He Is supposed to count up to ۱۰۰ …
and then start searching.
متاسفانه انشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت.
او باید تا ۱۰۰ میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.
Everyone starts hiding except Newton …
همه پنهان شدند الا نیوتون …
Newton just draws a square of ۱ meter
and stands in it Right in front of
Einstein
نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد.
دقیقا در مقابل انشتین.
Einstein s
counting…۹۷, ۹۸, ۹۹.۱۰۰
انشتین شمرد ۹۷,۹۸,۹۹,۱۰۰
He opens his eyes and finds Newton standing in front.
Einstein says Newton s out… Newton s out.
او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش
ایستاده.
انشتین فریاد زد نیوتون بیرون( ساک ساک) نیوتون بیرون( ساک ساک).
Newton denies and says I am not out.
نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.
He claims that he is not Newton ..
او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم.
All the scientists come out to see how
he proves that he is not Newton …
تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن
تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست…
Newton says I am standing in a square of area ۱m squared.
That makes me Newton per meter squared…
نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام…
که منو نیتون بر متر مربع میکنه
Since one Newton per Meter squared is one Pascal,
I'm Pascal, Therefore Pascal is out……… …
از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد
بنابراین من پاسکالم پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال ساک ساک
سؤال امتحان نهایی فیزیک دانشگاه کپنهاگ
چگونه میتوان با یک فشارسنج ارتفاع یک آسمانخراش را محاسبه کرد؟
پاسخ یک دانشجو :
" یک نخ بلند به گردن فشارسنج میبندیم و آن را از سقف ساختمان به سمت زمین میفرستیم. طول نخ به اضافه طول فشارسنج برابر ارتفاع آسمانخراش خواهد بود
این پاسخ ابتکاری چنان استاد را خشمگین کرد که دانشجو را رد کرد.. دانشجو با پافشاری بر اینکه پاسخش درست است به نتیجه امتحان اعتراض کرد. دانشگاه یک داور مستقل را برای تصمیم درباره این موضوع تعیین کرد. داور دانشجو را خواست و به او شش دقیقه وقت داد تا راه حل مسئله را به طور شفاهی بیان کند تا معلوم شود که با اصول اولیه فیزیک آشنایی دارد. دانشجو پنج دقیقه غرق تفکر ساکت نشست. داور به او یادآوری کرد که وقتش درحال اتمام است.
دانشجو پاسخ داد که چندین پاسخ مناسب دارد اما تردید دارد کدام را بگوید. وقتی به او اخطار کردند عجله کند چنین پاسخ داد:
"اول اینکه میتوان فشارسنج را برد روی سقف آسمانخراش، آنرا از لبه ساختمان پائین انداخت و مدت زمان رسیدن آن به زمین را اندازه گرفت. ارتفاع ساختمان مساوی یک دوم g ضربدر t به توان دو خواهد بود. اما بیچاره فشارسنج ."
"یا اگر هوا آفتابی باشد میتوان فشارسنج را عمودی بر زمین گذاشت و طول سایهاش را اندازه گرفت. بعد طول سایه آسمانخراش را اندازه گرفت و سپس با یک تناسب ساده ارتفاع آسمانخراش را بدست آورد ."
"اما اگر بخواهیم خیلی علمی باشیم، میتوان یک تکه نخ کوتاه به فشارسنج بست و آنرا مثل یک پاندول به نوسان درآورد، نخست در سطح زمین وسپس روی سقف آسمانخراش. ارتفاع را از اختلاف نیروی جاذبه میتوان محاسبه کرد : T= 2 pi sqroot (l / g) ."
"یا اگر آسمانخراش پله اضطراری داشته باشد، میتوان ارتفاع ساختمان را با بارومتر اندازه زد و بعد آنها را با هم جمع کرد."
"البته اگر خیلی گیر و اصولگرا باشید میتوان از فشارسنج برای اندازهگیری فشار هوا در سقف و روی زمین استفاده کرد و اختلاف آن برحسب میلیبار را به فوت تبدیل کرد تا ارتفاع ساختمان بدست آید."
"ولی چون همیشه ما را تشویق میکنند که استقلال ذهنی را تمرین کنیم و از روشهای علمی استفاده کنیم، بدون شک بهترین روش آنست که در اتاق سرایدار را بزنیم و به او بگوییم: اگر ارتفاع این ساختمان را به من بگویی یک فشارسنج نو و زیبا به تو میدهم ."
این دانشجو کسی نبود جز نیلز بور، تنها دانمارکی که موفق شد جایزه نوبل در رشته فیزیک را دریافت کند