دل خوش از آنیم که حج میرویم
غافل از آنیم که کج میرویم
کعبه به دیدار خدا میرویم
او که همینجاست کجا میرویم
حج بخدا جز به دل پاک نیست
شستن غم از دل غمناک نیست
دین که به تسبیح و سر و ریش نیست
هرکه علی گفت که درویش نیست
صبح به صبح در پی مکر و فریب
شب همه شب گریه و امن یجیب
«ویلسون شف»
از اشباهات درس بیاموزیم
داستان معروفی از تام واتسون، بنیان گذار شرکت « آی . بی . ام » نقل می کنند که یکی از کارکنانش اشتباه بزرگی مرتکب شد و مبلغ ده میلیون دلار به شرکت ضرر زد. این کارمند به دفتر واتسون احضار شد و پس از ورود گفت:« تصور می کنم باید از شرکت استعفا دهم.»تام واتسون گفت:«شوخی میکنی ما همین الان مبلغ ده میلیون دلار بابت آموزش شما پول دادیم.»
به گزارش مهر به نقل از پایگاه النهرین، منابع آگاه فاش کردند تعداد زیادی از کارمندان سفارت آمریکا در بغداد شیفته بستنی ایرانی شده اند
این منابع تاکید کردند کارمندان سفارت آمریکا هر روز به بستنی فروشی ایرانی در نزدیکی سفارت آمریکا در منطقه الخضراء بغداد مراجعه می کنند
منابع فوق گفتند: با وجود حضور نظامی گسترده آمریکا درعراق و تلاش واشنگتن برای کاستن از نفوذ ایران درعراق به نظر می رسد بستنی ایرانی توانسته است از دیوارهای بلند سفارت عبور کند و با استقبال گسترده کارمندان آمریکایی روبرو شده است
وکیل مدافع «علی.اکبریان » ـ فوتبالیست سابق ـ از صدر حکم حبس ابد برای موکلش از سوی شعبه30 دادگاه انقلاب خبر داد
سیدمهدی حجتی اظهارکرد: اتهامات موکلم در پرونده نگهداری بیش از 40 گرم هروئین، استفاده از محل سکونت جهت تولید و توزیع مواد مخدر و استعمال شیشه و نگهداری آن عنوان شده بود و نماینده مدعی العموم درخصوص اتهام نخست درخواست مجازات اعدام و در مورد دو اتهام دیگر تقاضای مجازات قانونی کرده بود.
وکیل مدافع «علی. الف» خاطرنشان کرد: بر اساس رای صادره ار سوی شعبه 30 دادکاه انقلاب، موکل در مورد اتهام نگهداری هروئین با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم و از اتهام استفاده از محل سکونت در جهت تولید و توزیع مواد مخدر، تبرئه شد و درخصوص اتهام استعمال شیشه و نگهداری آن قرار عدم صلاحیت به صلاحیت دادگاه عمومی صادر شد.
بوووق: سلام حاجی فدات شم
بوق: مسیرت کجاست؟
بوبوق: بیا بالا
بووووووووووووق: برو کنار عوضی! ــ.......بوق: خانوم کجا؟ برسونمت فدات شم؟
بووووووق بووووووق: وایسا الاغ نوبت منه
بوق: حله آقا حله
بوق: شما آژانس خواسته بودین؟
بوق بوق بوق: عروس چقدر قشنگه ایشالا مبارکش باد! ـبوق: دیدی از جا پرید؟ هرهرهر
بوق: در پارکینگو بده بالا پدرسوخته
رفتیم دریا شنا کنیم یارو اومده میگه با مایو تو آب نرید زن و بچه مردم میبینن... یعنی با کت شلوار بریم؟ ـ
*************************
روز امتحان نفر جلوییم برگشته میگه امروز امتحان چی داریم ؟
****************************
سر جلسه امتحان، هنوز سوالها رو زمینه، یکی از پشت میزنه میگه سوال یک! سوال یک
*************************
پشت درب توالت دانشگاهمون نوشته فشاره بیشتر از 50 درجه ممنوع میباشد و پیگرد قانونی دارد. مدیریت دانشگاه
*************************
یارو کفه دستش میخاره میگه پول داره میاد
گوشش میخاره میگه دارن پشتم حرف میزنن
کفه پاش میخاره میگه پول داره میره
اصلا به ذهنش نمیرسه که حموم بره شاید درست شه
***************************
توی بوتیک، دختره دو ساعت با فروشندهه لاس میزنه، نیشاش تا ته بازه، دستاشو میکشه رو دست فروشندهه و کارای دیگه که دست آخر بتونه 2 تومن تخفیف بگیره!!! ـ
شرم و حیا هم خوب چیزیه والا!!! ـ
کار بجایی رسیده که فروشنده پستون بند رو براشون میبنده .... واویلا ـ
***************************
این انگشت کوچیکه پا کاربرد دیگه ای به جز خوردن به پایه مبل و میز و صندلی هم داره؟ ـ
**************************
دلم میخواد زن بگیرم فقط واسه اینکه باهاش برم بیرون یکی بیاد بهم گیر بده نسبتتون چیه؟؟؟ بزنم تو گوشش بگم به تو چه مرتیکه ـ
یاد اون جوکه افتادم که به طرف می گن دوست داری چه کاره شی می گه دکتر می گن چرا می گه برای اینکه از اتاق عمل بیام بیرون بگم متاسفم ـ
کوئیز زیر از چهار سؤال تشکیل شده که به شما خواهد گفت آیا برای این که یک مدیر حرفهای باشید، شایستگی لازم را دارید یا نه؟
سؤالها مشکل نیستند. در مورد هر سؤال اول سعی کنید خودتان پاسخ بدهید و بعد پاسخ را بخوانید تا ببینید درست جواب دادهاید یا خیر. 1-از شما خواسته شده یک زرافه را در یخچال قرار دهید. چطور این کار را انجام میدهید؟ . . . . . . پاسخ:
ادامه مطلب را بخوانید
ادامه مطلب ...آیا واقعاً حقوق زن ها پایمال شده است!؟
از بچگی همه ما این را شنیده ایم که حقوق زنها پایمال میشود.
آیا واقعاً حقوق زن ها پایمال شده است ؟
از کودکی شروع میکنیم :
در کودکی:
پسرها هر وقت شیطنت میکردند یک سیلی محکم صورتشان را نوازش میکرد
دخترها هر وقت شیطنت میکردند یک ضربه فانتزی به ماتحتشان میخورد.
خودتان قضاوت کنید : کدام ضربه درد بیشتری دارد؟
روزهای جمعه که مدرسه ها تعطیل بود :
پسرها برای خرید نان مجبور به بیگاری در صف نان بودند
دخترها کنار عروسک هایشان لالا میکردند
هنگامی که کارنامه ها را به دست والدین محترم میدادند :
پسرها شدیداً بخاطر نمرات پایین سرکوفت می خوردند و البته گاهی هم ممنوع شدن از مشاهده کارتون
دخترها هیچی نمیشدند . چون قرار بود در آینده ازدواج کنند و نان آور خانه هم نخواهند بود
هنگامی که پدر خانواده شب به منزل می آمد :پسرها فرار میکردند و یه گوشه ای میخزیدند تا چغولی های مادر ، کار دستشان ندهد
دخترها به بغل پدر میپریدند و چپ و راست قربون صدقه میشنویدند
روز اول مهر ماه که مدرسه ها باز میشد :پسرهای عزیز کله هایشان را با نمره ۴ میزدند و مزین به لغت نامانوس کچل میشدند
دخترها فقط به پسرها میگفتند : چطوری کچل ؟
در ۱۸ سالگی :
پسرها تمام اضطراب و دلهره شان این است که دانشگاه قبول شوند و سربازی نروند و ۲ سال از زندگیشان هدر نرود
دخترها ورودشان به پادگان طبق قانون ممنوع است .
در دانشگاه : پسرها همان روز اول عاشق میشوند و گند میزنند به امتحان ترم اولشان و مشروط میشوند
دخترها فقط در بوفه مینشینند و به پسرهایی که زیر چشمی به آنها نگاه میکنند افاده میفروشند
در هنگام نمره گرفتن : پسرها خودشان را جر میدهند تا ۹٫۵ آنها ۱۰ شود و باز هم استاد قبول نکرده و در آخر می افتند
دخترها فقط پیش استاد میروند و یک لبخند میزنند و نمره ۴٫۵ آنها به ۱۷ تبدیل میشود.
در کافی شاپ : پسرها حساب میکنند.
دخترها میگویند : مرسی!
در مخ زدن : پسرها باید دلقک بازی در بیاورند تا طرف تازه بفهمد که وجود دارند ، دو ساعت منت بکشند تا طرف تلفن را بگیرد ، هفته ها برنامه ریزی کنند تا طرف قرار بگذارد ، ساعت ها باید خالی ببندند تا طرف خوشش بیاید و هنگام بهم خوردن رابطه ماه ها و در مواردی دیده شده است که سالها در هوای دلگرفته پاییز پیپ بکشند و قهوه بنوشند و هی آه بکشند .
دخترها فقط کافی است که یه لبخند بزنند و چشم ها را نازک کرده ، لبها را غنچه و سری به سمت موافق تکان دهند و هرگاه رابطه بهم خورد فقط میگویند فدای سرم.
هنگام خواستگاری : پسرها باید خانه ، ماشین ، شغل مناسب ، مدرک دهن پر کن ، قد رشید ، هیکل خوش فرم ، خوشتیپ و هزارتا کوفت و زهر مار داشته باشند و پشت سر هم از موفقیت ها و اخلاق خوب و …. برای عروس خانم بگن و احتمالا انگشتری برای نشون کردن در دست سرکار علیه عروس خانم بکنند
دخترها فقط کافی است بنشینند و لام تا کام حرف نزنند
هنگام ازدواج : پسرها باید شیربها ، مهریه ، خرید عروسی ، جواهرات گوناگون ، جشن و سالن و … را از سر قبر پدرشون تهیه کنند
دخترها فقط باید جهیزیه بدهند که احتمالا به دلیل شروع خرید جهزیه از اوان کودکی همش بنجل شده و آقای داماد باید با تحمل هزارتا منت آنها را قبول کرده ، دور ریخته و یه سری جدید بخرد
هنگام زندگی عشقولانه دو نفره:پسرها باید بگویند : چشم ، و البته اگر هم نگویند دو قطره اشک کنار چشمان مژگان خانم ها آنها را وادار به چشم گفتن میکند
دخترها هم باید دستور بدهند و دیگر هیچ.
کار کردن : پسرها مثل سگ پا سوخته باید از صبح خروس خوان تا آخر شب کار کنند و همش تو فکر غرولند مدیر و قسط عقب افتاده بانک و قبض برق و آب باشند و در آخر نعششان را با بدبختی به خانه برسانند
دختر ها فقط کافی است که کلید ماشین لباس شویی ، کلید ماشین ظرفشویی و کلید مایکرو فر را فشار دهند و در حالیکه ناخن هایشان را مانی کور میکنند با مادرشان در مورد رنگ موی دختر خاله جاری عمه خانم فرخ زمان خانم بحث و تحلیل علمی داشته باشند …
چند سال پیش در جریان بازی های پارالمپیک (المپیک معلولین)
در شهر سیاتل آمریکا 9 نفر از شرکت کنندگان دو100متر
پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند.
همه این 9 نفر افرادی بودند
که ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانیم.
آنها با شنیدن صدای تپانچه حرکت کردند.
بدیهی است که آنها هرگز قادر به دویدن با سرعت نبودند
و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند
بلکه هر یک به نوبه خود با تلاش فراوان می کوشید
تا مسیر مسابقه را طی کرده و برنده مدال پارالمپیک شود
ناگهان در بین راه مچ پای یکی از شرکت کنندگان پیچ خورد .
این دختر یکی دو تا غلت روی زمین خورد و به گریه افتاد
هشت نفر دیگر صدای گریه او را شنیدند ،
آنها ایستادند،
سپس همه به عقب بازگشتند
و به طرف او رفتند یکی از آنها که مبتلا به سندروم داون(عقب ماندگی شدید جسمی و روانی) بود،
خم شد و دختر گریان را بوسید و گفت : این دردت رو تسکین میده .
سپس هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند
و خود را قدم زنان به خط پایان رساندند.
در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعیت ورزشگاه به پا خواستند
و 10 دقیقه برای آنها کف زدند
در سایت جف بریجز-هنرپیشه مشهور هالیوود- که سال ۲۰۰۹ برای بازی در فیلم Crazy Heart برنده اسکار شد، حکایتی جالب نقل شده است، که با هم میخوانیم: یکی از صبحهای سرد ماه ژانویه در سال ۲۰۰۷، مردی در متروی واشنگتن، ویولن می نواخت. او به مدت ۴۵ دقیقه، ۶ قطعه از باخ را نواخت. در این مدت، تقریبا دو هزار نفر وارد ایستگاه شدند، بیشتر آنها سر کارشان میرفتند. بعد از سه دقیقه یک مرد میانسال، متوجه نواخته شدن موسیقی شد. او سرعت حرکتش را کم کرد و چند ثانیه ایستاد، سپس عجله کرد تا دیرش نشود. ۴ دقیقه بعد:
ویولنیست، نخستین دلارش را دریافت کرد. یک زن پول را در کلاه انداخت و بدون توقف به حرکت خود ادامه داد. ۵ دقیقه بعد:
مرد جوانی به دیوار تکیه داد و به او گوش داد، سپس به ساعتش نگاه کرد و رفت. ۱۰ دقیقه بعد:
پسربچه سهسالهای که در حالی که مادرش با عجله دستش را میکشید، ایستاد. ولی مادرش دستش را محکم کشید و او را همراه برد. پسربچه در حالی که دور میشد، به عقب نگاه میکرد و ویولنیست را میدید. چند بچه دیگر هم کار مشابهی کردند، اما همه پدرها و مادرها بچهها را مجبور کردند که نایستند و سریع با آنها بروند.
۴۵ دقیقه بعد:
نوازنده بیتوقف مینواخت. تنها شش نفر مدت کوتاهی ایستادند و گوش کردند. بیست نفر پول دادند، ولی به مسیر خود بدون توقف ادامه داند. ویولینست، در مجموع ۳۲ دلار کاسب شد. یک ساعت بعد:
مرد، نواختن موسیقی را قطع کرد. هیچ کس متوجه قطع موسیقی نشد. بله. هیچ کس این نوازنده را نمیشناخت و نمیدانست که او «جاشوآ بل» است، یکی از بزرگترین موسیقیدانهای دنیا. او یکی از بهترین و پیچیدهترین قطعات موسیقی را که تا حال نوشته شده، با ویولناش که ۳٫۵ میلیون دلار میارزید، نواخته بود. تنها دو روز قبل، جاشوآ بل در بوستون کنسترتی داشت که قیمت هر بلیط ورودیاش به طور متوسط ۱۰۰ دلار بود. داستان واقعی
این یک داستان واقعی است. واشنگتن پست در جریان یک آزمایش اجتماعی با موضوع ادراک، سلیقه و ترجیحات مردم، ترتیبی داده بود که جاشوآ بل به صورت ناشناس در ایستگاه مترو بنوازد. سؤالاتی که بعد از خواندن این حکایت در ذهن ایجاد میشوند:
در یک محیط معمولی در یک ساعت نامناسب، آیا ما متوجه زیبایی میشویم؟ آیا برای قدردانی و لذت بردن از این زیبایی توقف میکنیم؟ آیا ما می توانیم نبوغ و استعداد را در یک بافت غیرمنتظره، کشف کنیم؟ نتیجهای که از این داستان گرفته میشود:
اگر ما یک لحظه وقت برای ایستادن و گوش فرا دادن به یکی از بهترین موسیقیدانهای دنیا که در حال نواختن یکی از بهترین موسیقیهای نوشته شده با یکی از بهترین سازهای دنیاست، نداریم، … پس:
از چند چیز خوب دیگر در زندگیمان غفلت میکنیم؟
یه بابایی میخوره زمین دستش پیچ می خوره ، منتها تنبلیش میاد بره دکتر نشونش بده .دستش یه مدت همینجور درد می کرده ، تا یه روز رفیقش بهش میگه : این داروخونه ی سر کوچه یه کامپیوترآورده که صد تومن میگیره ، آنی هر مرضی رو تشخیص میده !!!
یارو پیشِ خودش میگه : خوب دیگه صد تومن که پولی نیست ، بریم ببینیم چه جوریاس ...میره اونجا ، می بینه یه دستگاه گذاشتن ، جلوش یه شکاف داره ، روش نوشته :لطفا اسکناس صد تومانی وارد کنید ...
یارو صد تومنی رو میذاره ، یهو یه چیزه قیف مانند میاد بیرون ، میگه : نمونه ادرار !!!طرف هم با خجالت قیفُ می بره پُر می کنه و میاره !!!
بعد از دو سه دقیقه ، کامپیوتره یه تیکه کاغذ میده بیرون که روش نوشته بوده :یکی از تاندن های دست شما پاره شده ، باید یه هفته ببندینش و باهاش کار سنگین نکنید تا خوب شه !!!
یارو کف می کنه که این لامصب اینهمه چیزُ چطور از یکم ادرار فهمیده ؟؟؟!!!خلاصه کرمش می گیره که ببینه میشه گولش زد یا نه ...
فرداش یه شیشه مربا ورمیداره ، تا نصف توش آبِ شیر میریزه ، بعد میده سگش توش جیش کنه ، یه دونه از آدامسای دخترشُ هم میندازه توش ، یه معجون درست می کنه ، بعدم میره همون داروخونه ، معجونش رو میریزه به جای نمونه ادرار !!!کامپیوتره یه 15 دقیقه قیژ قیژ و دلنگ دلونگ می کنه ، بعد یه کاغد چاپ میکنه میده بیرون که روش نوشته بوده :آبِ شیرتون آهک داره ، باید لوله کش بیارید درستش کنه ...سگت قلبش ناراحته ، همین روزها تموم میکنه ...
دخترت حامله س ، باید بری خِرِ پسره طبقه پایینی رو بگیری ...
درضمن ، اگه بخوای همینجوری شیشه مرباهای سنگین سنگین بلند کنی ، تاندن دستت هیچ وقت خوب نمیشه !!!
یک . خبٌ : این کلمهای است که زنان برای پایان دادن به مکالمههایی استفاده میکنند که در آن حق با آنهاست و شما باید خفه بشوید.
دو . پنج دقیقه : اگر مشغول لباسپوشیدن است یعنی حداقل نیم ساعت. هرچند پنج دقیقه دقیقاً معادل پنج دقیقه است اگر به شما پنج دقیقه بیشتر زمان جهت تماشای فوتبال داده شده باشد.
سه. هیچٌی : این آرامش قبل از توفان است. معنی و مفهوم آن این است که باید به شدت گوشبهزنگ باشید . بحثهایی که با هیچی شروع میشوند، غالباً با خبٌ تمام میشوند.
چهار . بفرمایید: این کلمه اصلاً ربطی به اجازه دادن انجام کاری ندارد. "اگه جرئت داری" در آن مستتر است .
پنج . آه بلند : این در حقیقت یک کلمه محسوب میشود که معمولاً درست فهمیده نمیشود. آه بلند یعنی او فکر میکند شما یک احمق بهدردنخور هستید و او نمیداند چرا دارد وقتش را با ماندن و بحث با شما سر هیچٌی تلف میکند .
شش. اشکال نداره : این یکی از خطرناک ترین جملاتی است که زن شما ممکن است به شما بگوید. اشکال نداره یعنی اون به زمان طولانیتری احتیاج دارد که تصمیم بگیرد شما چگونه باید تاوان این اشتباهتان را پس بدهید.
هفت . ممنون : از شما تشکر میکند. فقط بگویید خواهش میکنم. هیچ حرف اضافهای نزنید . خیلی ممنون میتواند نشان دهنده یک خطر بالقوٌه باشد .
هشت . اصلاً هرچی : این ترکیب برای گفتن دهنت سرویسه یا مرده شورت رو ببرن استفاده میشود .
نه . نگرانش نباش عزیزم، خودم انجام میدم: یک جمله بسیار خطرناک دیگر. به معنی آنکه این کار به دفعات متعدد به شما محول شده و حالا تصمیم گرفته خودش دست به کار شود. این حالت معمولاً منجر به حالتی خواهد شد که شما بپرسید چی شده؟
خدا رو شکر دوستان صدا و سیما از هر ده تا گزارششون یه دونش اختصاص داره به همین موضوع و اینکه دست دولت درد نکنه که ...
تصمیم گرفتم این طور بنویسم:
یکی از مهمترین تاثیرات این طرح(هدفمند کردن یارانه ها) در حوزه برق و الکتریسیته به چشم می خورد. آنقدر صرفه جویی مردم در این حوزه زیاد بوده که حتی منجر به زمین لرزه در نقاط مختلف کشورمون شده
سه تا بهترین خوابیدن های دنیا: 1. خوابیدن رو پای مامان وقتی کلی خسته ای 2. خوابیدن رو شونه ی عشقت وقتی کلی تنهایی 3. خوابیدن با چشمای باز وقتی استاد داره درس میده
***************************
یارو با کامیون اومده تو محوطه بیمارستان بوق میزنه، حراست با بلندگو داد میزنه آقا اینجا بوق نزن! یارو دوتا بوق دیگه میزنه یعنی باشه!! بعد نیم ساعت برمیگرده میخواد بره بیرون، دوتا بوق واسه حراستیه میزنه!! حراستیه با بلندگو میگه نوکرم!!! ـ
******************************
کل فامیل رفتیم خونه مامان بزرگم عصر همه رفتیم نشستیم رو تخت تو حیاط
در خونه رو زدن، مامان بزرگم رفت در رو باز کنه دامنش رو از پشت کشید روی سرش که موهاش پیدا نباشه و رفت درو باز کرد !!! ـهمه ما هم مات و مبهوت داشتیم یه صحنه فراموش نشدنی رو تماشا میکردیم ـ
**********************
یه عده جوون داغون سوار مترو شده بودن برن استادیوم (با اون پرچما و بوقشون) ـ
ما هم یه بار تو عمرمون نشسته بودیم رو صندلی
یه پیره مرده سوار شد منم به احترامش بلند شدم تا اون بشینه
آقا این اراذل مارو دست گرفتن – بوق میزدن میگفتن فردین فردین
********************
به مامانم میگم جمعه فامیلا را دعوت نکن، من شنبه امتحان دارم
میگه بندازش یه روز دیگه ـ
*************************
امروز با بابام دعوام شد ، گفت : اگه به خاطر یارانه ها نبود همین الان می کشتمت !!!! ـ
********************************
مرتیکه آگهی داده تو روزنامه: (به یک منشی خانم نیمه وقت , مجرد , زیر 25 سال نیازمندیم) !!! ـای کارد بخوره به زیر اون شکمت ـ
کم کم می نویسن دورکمر۶۰ دور باسن ۹۰ آشنا به انواع روشهای س ک س ـ
به گزارش مشرق به نقل ازهمشهری جوان، در حالی که این روزها مبلغ دستمزدهای بازیگران برای بازی در فیلمهای تلویزیونی و سینمایی از خبرهای داغ رسانهای است رقمهایی که بازیگران و خوانندگان برای حضور در برنامههای مناسبتی سیما میگیرند نیز در نوع خود جای تامل دارد
عکس نمی ذارم تا به کسی بر نخوره..
رقمهایی که بازیگران برای حضور در برنامههای مناسبتی طلب میکنند عبارتند از: ـ
حامد بهداد: ۳۰۰ میلیون ریال
مجله همشهری جوان در نقد رقمهای پرداختی به بازیگران و خوانندگان نوشت: "این یک راز سر به مهر است که حالا افشا میشود؛ سرباز کردن از این راز، مثل همه رازها، شاید جنجال ایجاد کند، دعوا راه بیندازد و مثل همه رازها، باید منتظر ماند تا با انبوه تاییدها و تکذیبها روبرو شد. تمام سعیمان را کردیم که از منابع مختلف، آشناهای اسمنبر و منابع مطلع شنیدههای تایید نشدهمان را رنگ واقعیت ببخشیم. باور کنید این عددها و رقمها با اندکی تغییر و کم و زیاد، همه آن چیزی است که مسوولان تلویزیون به ستارهها میپردازند
این پولها با نرخ تورم و سطح بازی ستاره در آن سال، نسبت مستقیمی داردو بالا و پایین میرود. یکی که روی بورس باشد قیمت بسیار بالایی طلب میکند و یکی که از اوج به زیر آمده حفظ ظاهر میکند. عدد اولیه بالایی میخواهند ولی با قیمتهای پایین هم میآیند. بسیاری از تغییر و تحولها در عددها به یک نکته دیگر هم بستگی دارد؛ آشنایی با مجری و تهیه کننده برنامه(یعنی ارائه دهنده تخفیف به آنها) و از همه مهمتر میزان وقت گذاری و اجرا در برنامه. تازه همه این محاسبهها بدون هزینه حمل و نقل در تهران و شهرستانهاست."
در پایان ذکر این نکته ضروری است که صدا و سیمایی که باید خط مقدم مبارزه با اسرافگرایی و تجملگرایی باشد چگونه میتواند با پرداخت چنین رقمهایی از جیب بیتالمال این مهم را در جامعه نهادینه کند؟
مشرق به نقل از همشهری جوان-کافه سینما
- اگر 18 سال و 7 ماه و 6 روز مدام فریاد بکشی برای گرم کردن یک استکان چای
سرد انرژی تولید می کنی؟
ارزش امتحان کردن نداره)
- اگر به مدت 16 سال و 9 ماه بدون توقف بگوزین، گاز کافی برای یک بمب اتم
تولید میکنی؟
(حق طبیعی ماست.. باید روش فکر کنم)
- قلب انسان چنان فشاری موقع رساندن خون به بدن تولید میکند که می تواند تا
40،914 سانتیمتر فوران کند (یا ابالفضل)
- لحظه ارضای جنسی یک خوک تا 30 دقیقه طول میکشد
(ای کاش من هم یک خوک بودم !!)
- یک سوسک میتواند تا 19 روز بدون سر زندگی کند
(اوف)
(هنوز به فکر خوک هستم)
- اگر سرت را محکم به دیوار بکوبی 150 کالری در ساعت را آب میکنی
(هرگز در منزل اینکار را نکن.. سر کار اشکالی نداره)
- موقعیت کله نوعی از سنجاقک نر طوری هست که نمی تواند جفتگیری کند. سنجاقک ماده ابتکار عمل را بدست گرفته و سر نر را میکند و همزمان جفتگیری میکنند
(اوه عزیزم !)
- یک کک 350 برابر قدش می تواند بپرد. اگر با انسان مقایسه کنیم یعنی یک
آدم باید بتواند به اندازه طول یک زمین فوتبال بپرد
(30 دقیقه؟ خدای من، من هنوز به فکر اون خوک خوشبخت هستم)
- بعضی از شیرهای نر 50 بار در روز جفتگیری میکنند
(کماکان دلم میخواهد یک خوک باشم – کیفیت را بر کمیت ترجیح میدهم)
- پروانه ها مزه خوراکیها را با پایشان امتحان میکنند
(به من چه)
- قوی ترین عضله بدن زبان هست
(اینو میدونستم)
- آدمهای چپ دست 9 سال کمتر از بقیه زندگی میکنند (!)
درووووووغ میگی .... می خوای اذیت کنی
- فیل تنها حیوانیه که نمیتواند بپرد
(خدا را شکر)
- چشم شتر مرغ از مغزش بزرگتره
(خیلی آدمها را میشناسم که اینطورند)
- دلفین ها و انسانها تنها موجوداتی هستند که برای لذت بردن جفتگیری می کنند و نه فقط غریزه و برای تولید مثل
(پس خوک چی؟)
قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شماره ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر:
بعد از این که دست تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دست تان افتاد، قطعاً به پرت ترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت:
اگر بهانه تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین تان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن:
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می یابد.
قانون نتیجه:
وقتی می خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی کند، کار خواهد کرد.
قانون بیومکانیک:
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
قانون تئاتر:
کسانی که صندلی آنها از راه روها دورتر است دیرتر می آیند.
قانون قهوه:
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیس تان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید
یک روز پسری دوازده ساله که لاک پشت مرده ای را که ماشین از رویش رفته بود را با نخ می کشید وارد یکی از خانه های "فساد" اطراف آمستردام شد و گفت:
- من می خواهم با یکی از خانم ها س**** داشته باشم. پول هم دارم و تا به مقصودم نرسم از اینجا نمی روم.
گرداننده آنجا که همه "مامان" به او می گفتند و کاری با اخلاقیات و اینجور حرفها نداشت اندکی فکر کرد و گفت:
- باشه یکی از دخترها رو انتخاب کن.
پسر پرسید: هیچکدامشان بیماری مسری که ندارند؟
"مامان" گفت: نه ندارند.
پسر که خیلی زبل بود گفت:
- تحقیق کردم و شنیدم همه آنهایی که با لیزا میخوابند بعدش باید یک آمپول بزنند. من هم لیزا را میخواهم.
اصرار پسرک و پول توی دستش باعث شد که "مامان" راضی بشه. در حالی که لاک پشت مرده را می کشید وارد اتاق لیزا شد . ده دقیقه بعد آمد بیرون و پول را به "مامان" داد و می خواست بیرون برود که "مامان" پرسید:
- چرا تو درست کسی را که بیماری مسری آمیزشی دارد را انتخاب کردی؟
پسرک با بی میلی جواب داد:
- امروز عصر پدر و مادرم میروند رستوران و یک خانمی که کارش نگهداری بچه هاست و بهش کلفت میگیم میاد خونه ما تا من تنها نباشم.. این خانم امشب هم مثل همیشه حتما با من خواهد خوابید و کارهای بد با من خواهد کرد. در نتیجه این بیماری آمیزشی به او هم سرایت خواهد کرد.
بعدا که پدر و مادرم از رستوران برگشتند پدرم با ماشینش کلفت را به خونه اش میرسونه و طبق معمول تو راه ترتیب اونو خواهد داد و بیماری به پدرم سرایت خواهد کرد .
وقتی برگشت آخر شب پدرم و مادرم با هم اختلاط خواهند کرد و در نتیجه مادرم هم مبتلا خواهد شد. فردایش که پستچی میاد طبق معمول مادرم و پستچیه قاطی همدیگر خواهند شد.
هدفم مبتلا کردن این پستچی پست فطرت هست که با ماشینش روی لاک پشتم رفت و اونو کشت
نتیجه اخلاقی اینکه مواظب باشید از رو لاکپشت کسی رد نشید مخصوصا پسر چه ۱۲ ساله
لغزش پا بین اتاقک فرمان و قسمت کانتینر کامیون باعث شد که استیون مک کورک روی شلنگ حاوی هوای متراکم خودرو بیفتد و آن را پاره کند.
فریادهای آقای مک کورمک باعث شد همکارانش به کمک او بشتابند و شیر فلکه هوای متراکم را ببندند و بعد او را به پهلو روی زمین بخوابانند. این اقدام باعث شد که جان آقای مک کورمک نجات یابد.
حادثه روز شنبه (۲۱ مه)، در اوپوتیکی، واقع در شمال نیوزیلند رخ داده است.
آقای مک کورمک که ۴۸ سال سن دارد، هنوز در بیمارستان است.
او گفت که دکترها به او گفته اند که متعجبند که پوست بدنش نترکیده است چون هوا با فشار حدود هفت هزار پاسکال لایه های چربی را از عضلات او جدا کرده است.
آقای مک کورمک گفت: "من جریان هوا در بدنم را خوب احساس می کردم و فکر می کردم که نهایتا پاهای من را منفجر کند."
او به روزنامه محلی "واکاتانه بیکن"، گفت: "من مثل یک توپ فوتبال باد می شدم ... همانطور که بدن توی آب شل می شود و قوس می خورد من کاری نمی توانستم بکنم جز این که همانطور بمانم و مثل بادکنک باد شوم."
او گفت احساس می کند که پوستش مثل پوست مرغ سوخاری شده است - بیرونش سفت و خشک، زیرش نرم و مرطوب.
آقای مک کورمک می گوید اگر اقدام درست و سریع همکارانش نبود او زنده نمی ماند.
آنها آقای مک کورمک را از روی شلنگ هوای متراکم بلند کرده اند در حالی که سرشلنگ فلزی هنوز هم در باسن او بوده است. بعد او را به پهلو خوابانده اند و دور گردنش را که ورم کرده بود با کیسه های یخ پوشانده اند تا آمبولانس برسد.
دکترهای بیمارستان با وارد کردن یک لوله به شش آقای مک کورمک مایعی را که در واکنش به شوک و استرس جسمی جمع شده بود خالی و زخم ایجاد شده در باسن او را پانسمان کردند.
آقای مک کورمک گفت: "نظافت و پانسمان زخم دردناکترین قسمت مداوا بود."
او گفت که هوای اضافی که وارد بدنش شده بود همانطور که هوا معمولا از بدن خارج می شود، خارج شده است
کلارا مدمور، ۱۰۵ ساله، ساکن آمریکا، دختری که تا به حال هرگز ازدواج نکرده است. او علت این موضوع را مشغله بیش از حد خود در زندگی عنوان کرده است. او غرق شدن کشتی تایتانیک و جنگ جهانی اول را به خوبی به خاطر دارد
چندی پیش اردویی یک روزه از سوی تربیت بدنی دانشگاه مراغه برگزار شد که با حواشی بسیار تاسف آوری همراه بود
به گزارش خبرنامه دانشجویان، آقای دکتر "ر" معاون امور مالی و اداری دانشگاه مراغه و استاد گروه ریاضی این دانشگاه با حضور در این اردو و انجام عمل هایی به دور از شئون اخلاقی موجب ناراحتی دانشجویان را فراهم ساخت
وی ساعاتی از این اردو را مشغول بازی پاسور بود که با بی اعتنایی تمام نسبت به تذکر دانشجویان به کار خود ادامه می داد و با پاسخ های بی ادبانه و غیر دینی دانشجویان را از سر خود باز می کرد
پالایشگاه آبادان منفجر شده و متاسفانه چند نفر کارگر زحمتکش ساده کشته شدند، اونوقت روز اول اخبار گفت: رییس جمهور و هیئت همراه سالم هستند و فقط ٤ نفر کشته شدند، فرداش گفت: حادثه مهمی نبوده فقط ۲ نفر کشته شدن! دیروز روزنامه زده ۱ نفر مرده! کم مونده تو بیست و سی بیان بگن: در جریان بازدید رییسجمهور از پالایشگاه آبادان، به یمن قدوم ایشون یه نفر به دنیا اومد
**************************
به بابام میگم فردا کنکور دارم منو میرسونی؟ میگه پارسال که رسوندمت قبول شدی؟ خودت برو
یعنی با این قوت قلبی که باباهه داده حتماااااااااااااا قبول میشه این سری ـ
**************************
مرده شور گوشیای عربی رو ببرن. به دختره مسیج زدم : عزیزم اگه شارژ نداری بگیرم! "گ" رو "ک" خونده و کلی فحشم داده
************************
پشته یه وانته نوشته بود عاقبت فرار از مدرسه. پشت یه آژانسه نوشته بود عاقبت رفتن به دانشگاه ـ
****************************
یه فامیل داریم وقتی برای شام میریم خونشون تا سر سفره میشینم شروع میکنه به حرف زدن راجع به گرونی! مثلا میگه همین برنج که شما دارین میخورین را خریدم کیلویی 3 هزار تومان
این که خوبه ما یه فامیل داریم میگفت بخورید که نَمونه چون اگه بمونه بقیه ش رو باید بریزیم جلو سگها ـ
*********************
به مامانم میگم میخوام برم بیمارستان ملاقات عمه. میگه تیریپه فامیل دوستی ور ندار. پرستار خوشکله امروز شیفتش نیست
چقدر بده آدم حناش دیگه پیش مامانشم رنگ داشته باشه ـ
***********************
خدایا شکرت که توی خیابون های کشورم درخت موز و آناناس نکاشتن
همین توت خوبه ! ـ
************************
غضنفر صبح از خواب بیدار می شه میره نون سنگک بگیره می بینه شده دانه ای 600 تومن. میگه: اوه اوه از اصحاب کهفم بیشتر خوابیدم
********************
مادربزرگم تو شهرستان از مغازه شیر خریده آورده خونه، خالهم دیده تاریخ مصرفش گذشته، مادربزرگ ما هم برگشته مغازه گفته: آقا دخترم میگه تاریخ این گذشته! یارو پیرمرده صاحب مغازه هم نه گذاشته نه برداشته بش گفته: با کارخونه تماس گرفتیم گفتن تمدیدش کردیم!! اونم ساده، گفته باشه و شیر رو برداشته آورده دوباره خونه ـ
***************************
یارو قند و چایی که تو هواپیما عربستان بهش دادن رو میاره میده بچه هاش بخورن که تبرکه ـ
*************************
روز ازدواجم٬ تو گل فروشی٬ یارو یهو مخصوصا کراواتمو قیچی کرد زد زیر خنده!! نزدیک بود باهاش گلاویز بشم یهو چند نفر پریدن بیرون میگن دوربین مخفیه شادوماد!! ۳۰ هزارتومن گذاشتن تو پاکت دادن بهم! دیگه ام وقت نشد برم کراوات بخرم٬ مردمه دیوونست که داریم؟ دوربین مخفیه داریم؟ سوژست که دارن؟
************************
پروردگارا ببخش مرا که انقدر حسرت نداشته هایم را خوردم ، شاکر داشته هایم نبودم... ـ
یک پیشنهاد به مسئولان اقتصادی:
اسم واحد پول جدیدتان را بگذارید پـــهــن ! این روزها در محافل اقتصادی این بحثها مطرح میشود که واحد پول جدیدشان را چه بگذارند و تاکنون اسمهایی هم مثل دینار و درهم و امامی و ولایی و ریال و تومان ... پیشنهاد شده است که بنظر من هیچ کدام از این اسامی برای واحد پول این ....در خور شاءن نمیباشد و من به این کارشناسان محترم اقتصادی پیشنهاد میکنم واحد پول جدیدشان را بگذارند پهن ( به کسره پ و ه و سکون نون ) . که این پهن به 100 واحد کوچکتر به نام پشگل ( به کسره پ و گ و سکون ش و ل ) تقسیم میشود . ( که هر صد پشگل میشود یک پهن )
این نامها ( پهن و پشگل ) مزایای بسیاری برای اقتصاد در بر دارد از جمله :
1- مردم دیگر دائما درخواست افزایش حقوق نمیکنند چرا که هیچ کس دوست ندارد پهن و پشگل بیشتری نصیبش شود !
2- مردم دیگر تورم قیمتها را احساس نخواهند کرد چون مثلا 10 پهن میدهند و یک کیلو گوشت قرمز میخرند یا 30 پشگل میدهند و یک نان بربری میخرند و این گونه معامله برای مردم خیلی لذت بخش و غرور آفرین خواهد بود . ( چون کالای با ارزش را به بهای ناچیز خریده اند ! )
3- تورم کنترل میشود چون فروشندگان کالا و خدمات میدانند با افزایش قیمتها ، پهن و پشگل بیشتری نصیبشان خواهد شد که یقینا این عمل مورد خوشایند ایشان نخواهد بود برای همین سعی در تثبیت و کاهش قیمتها مینمایند .
4- هر یک دلار آمریکا برابر با یک پهن ( یا 100 پشگل جمهوری اسلامی ) میشود که این میتواند باعث تحقیراستکبار جهانی و افزایش غرور ...... بشود .
5- با این تغییر نام ( به پهن و پشگل ) واردات کالا دیگر بصرفه نخواهد بود و بر عکس صادرات کالا و خدمات افزایش خواهد یافت . چون کالا و خدمات به بهای کمتری تولید میشود در نتیجه تقاضای بین المللی برای خرید آن افزایش می یابد که این رویداد منجر به مثبت شدن تراز بازرگانی جمهوری اسلامی میگردد .
6- و سایر مزایای دیگر
پس می بینید که این نامگذاری کاملا علمی و کارشناسی شده میباشد بنابراین به متصدیان اقتصادی پیشنهاد میشود که در اسرع وقت این نامها را بر روی واحد پول جدیدشان بگذارند تا امت ...... هر چه زودتر از مزایای گفته شده بهرمند شوند
به مامانم میگم میخوام یه خونه جدا بگیرم و مستقل بشم؛ میگه برو... برو مستقل شو... برو ایدز بگیر
استقلال = ایدز ـژ
*******************************
رضا مارمولک: بزمجّه خریت خودت رو گردن خدا ننداز! ببین منو؛ آدمی خب! آدم خود به خود علاقه داره به کار خلاف، دست خودشم نیست. خود خدا اونقدرها هم که میگن سختگیر نیست! بابا اگه خودشم از بیخ با این قضایا مخالف بود اصلا آلت جرم به من و تو نمیداد
استاد پرویز پرستویی، فیلم مارمولک
****************************
ای بابا
*****************
صرفا جهت اطلاع: ﭼﻬﺎﺭﺩﻫﻢ ﺧﺮﺩﺍﺩ 90 - ﻭﻻﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﺎﻗﺮ(ع) با ﺍﺭﺗﺤﺎﻝ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻲ (ره) توی یه روز افتادن !!! ـ
****************************
اگر شیری درنده در برابرت باشد بهتر از آن است که سگی خائن پشت سرت باشد
***************************
تنها جایی که “حجاب” داشت، هنگام نماز خواندن بود؛ گویا تنها کسی که به او “محرم” نبود، “خدا” بود !ـ
این متن خیلی منو گرفت
از وبلاگ صمیم برداشتم
دوست دارم شما هم بخونید
خدا رو شکر بیدار خوابی های اولیه تموم شد و زخم ها رو به بهبود هستند. ممنونم از توصیه و دلگرمی همه. دوره واگیر بیماری تموم شده و امروز من سر کار برگشتمپسرک هم خوب حالی به خودش داد و ایشون هم دیگه دم رو غنیمت شمردند و تا میتونستند زحمات مادر بدبخت در مورد کم شدن دفعات شیر خوردن روز رو بر باد فنا دادند و روزی پنج شش بار حداقل شیر میخوردند و به ریش ما و پروژه از شیر گرفتن میخندند..میترسم باز بخوام برم سمت این پروژه ایشون یک بامبول دیگه از خودشون در بیارن!!!
آقا ما توی این چند روزه که خونه بودیم هی نشستیم فکر کردیم برای روز مادر چی بخریم برای مادرهای محترم. مامان خودم که مشکلی نیست . همه چیز رو قبول میکنه و هر نمیگه وای این چی بود؟ چرا اینو خریدید؟ گرون بود .من دلم نمیاد ..الان بچه واجب تر از این روزهای من در اوردی هست و از این حرف ها..باور کنید مامان جون دقیقا همین ها رو میگه..اگه بهشون پول هدیه بدم میذارن کنار برای یو نا و قبول نمیکنن..اگه لباس و اینا بدم ته دلم مطئن نیستم که کاملا پسندیده باشه چون مشکل پسنده اساسی..اگه گل بدم میگه اینا چیه؟ چرا زحمت برای این ها کشیدید کلا توی فاز گل و اینا نیست ..تابلو بردم یکی دو سال که خب زدند توی خونه و دیگه تابلو خریدن تابلوست دیگه ! بعد من نشستم هی فکر کردم هی فکر کردم یکهو یک لامپ کم مصرف روشن شد توی کله ام..خودشه ..خود خودشه...
فکر میکنید من امسال چی خریدم برای مادر شوهرم؟ یعنی به عقل هیچ کس نمی رسید و مطمئن بودم بهتر از این تا حالا کسی بهش کادو نداده...خب من چون می دونستم ایشون دست و پا و کمر ندارند و کار بقیه و کارگر جماعت رو هم که اصلا قبول نداره رفتم و در اقدامی CIA مابانه!! یک کیسه باقالی خریدم!! بعله عزیزانم اشتباه نخوندید ..باقالی..به مامانم گفتم حالا که من خونه ام و مرخصی هستم یک ده پونزده کیلویی باقالی بخر برام میخوام برای مامان جون. ایشو ن هم نیم ساعت بعد یالله یالله گویان با یک عد جوان برومند 60 ساله راننده اژانس وارد شدند و یک کیسه به وزن 23.5 کیلو باقالی رو گذاشتند وسط هال و گفتند مامان جان من دستم خیلی در میکنه و حالم خوب نیست..خداحافظ!!!
و این چنین شد که صمیم ماند و حوضش! بیست و سه کیلو و نیم باقالی به عمرم اینقدر روی همدیگه ندیده بودم.. توی اون دو ساعتی که پسرک خواب بود من حدودا نصف کیسه رو پاک کردم و چون وقت نبود و باید زودتر پوست هاش رو از خونه بیروم میربردم فقط از وسط باقالی ها رو نصفشون کردم تا بعد بذارم توی اب و راحت پوستشون رو بکنم..یعنی دوباره کاری! خلاصه خدا ساعت ۴ علی رو رسوندو کسی که یک پر سبزی دوست نداره دست بزنه و کلا از این جور کارها فرار میکنه وقتی فهمید قضیه چیه نشست و بیشترش رو پاک کرد و پوست کند..اینطوری بگم که ساعت ۸ که مامان زنگ زد من حالم بهتره بیام کمکت شاخاش زد بیرون وقتی فهمید اخرشه و داره تمم میشه . این وسط من و پسرک یک دو ساعتی هم خوابیدیم و پدر طفلکی مشغول پاک کردن کادوی روز مادر جانشان بودند!! ممکنه بگید چرا ندادی بیرون پاک کنند؟ خب عزیزم بیرون که مثل من دونه دونه زردهاش رو جدا نمیکنه که...خط کش نمیذاره مثل من که چاکش از وسط باشه ..من یک چیزی میگم از این مامان جون شما یک چیزی میشنوید ها! انقدر تمیز و مرتبه همه چیز تو فریزرشون که باورتو ن نمیشه . یک بار دیگه هم گفتم که اگه دور از جون کسی توی خونه اونا کور بشه اصلا سختش نیست چون جای همه چیز توی خونه فیکس هست و مثلا شونه روی دراور حتی زاویه اش با روز قبلش یکیه!! خلاصه که این کادو باید کاملا مطابق سلیقه ایشون می بود تا ارزش خودش رو داشت و خوشبختانه این کار بسیار مورد توجه مامان جون قرار گرفت.برای مامانم هم تازه یک کیف شیک خریده بودم و برای روز مادر فعلا به جز لباس که می دونم دوست داره گزینه دیگه ای نیست توی ذهنم. یعنی هست ولی خمیر مایه اصلیش ¤ نیست مادر جان! دیشب خونه جاری جان بودم و براشون شام برده بودم که یکدفعه یک کادو گذشت جلوی من و یکی هم جلوی مامان جون و تبریک گفت..کلی غافلگیر شده بودم..گفتم چرا به من کادو میدی؟ پسرک به تو میگه مامانی من باید برات چیزی میخریدم...یک لباس خوشگل که دست بر قضا کاملا سایز من بود و رنگ و طرحش رو دوست داشتم هدیه گرفتم و مامان جون باز بیچاره یک لباس کوچیک تر از سایزش گرفت و کلی خورد توی پرش..بندهع خدا جاری دومین باریه که لباس میگیره و خیلی کوچیک تر از سایز مامان جونه..البته ایشون چاق نیستند ولی خب به هر حال اندامی هم نیست دیگه اونقدر..الان مامان جون مونده این لباس ها رو چکار کنه که به جاری جون برنخوره..گیری کرده بود بنده خدا.. من پیشنهاد دادم از همون مغازه ای که خریده ببره عوض کنه که ظاهرا همه لباس هاش همون سایز و تیپه و انتخاب بهتری نداره ..امروز هم به من گفت که صمیم جان! دلم برای پول های بچه بیچاره ام می سوزه که اینطوری هدر میره!!! منم گفتم باز مادر شوهر بازی در اوردین مامان جون ها!! خب بنده خدا نمی دونسته که ...حالا شمام بگید خوبه مرسی بعد یک کاریش بکنید..من اگر بودم و قتی می دیدم با کادوی پارسالم طرف خیلی خوشحال نشده از این چیزهای خاص مثل لباس نمی خریدم براش و یک کادوی عمومی تر میخریدم..بلاخره باید کادو مناسب حال دو طرف باشه .. به علی میگم حالا تو نمی شد وقتی دارن به من کادو میدن بلند بهم تبریک میگفتی جلوی مامانت اینا!!؟ میگه من که شب قبلش برات شیرینی خامه ای خریدم که!! جالبه که میدونه من رژیم دارم و نصفه کوچولو خوردم و تازه میگه چرا بیشتر نمیخوری ..برای تو خریدم!! فعلا هم بویی از کادو مادو نمیاد .ببینیم چکار میکنه این بشر بلاخره!! البته تبریکات عاطفیشون رو تا حد چسبیدن به سقف کائنات به جا اوردن ها... من هم روز مادر و روز زن و این روز نمادین رو به همه دختران و زنان کشورم تبریک میگم..ب امید روزی که از زن بودن خودمون راضی باشیم..جنس دوم نباشیم ..و حقوق انسانیمون لطفی نباشه در حقمون..محبت های طبیعی همسر و درکش نعمتی خاص! نشه در زندگیمون و به قول دوستی به امید درک بیشتر ...
هیییییییییییی مادر ..حوا جان چی کشیدی تو تا طرف رو آدم کردی!! باز خوبه دلت خوش بود که بلاخره آدم شد!!! ما چکار کنیم!
مطمئنی این بالا امنه ؟
دستتو بکش مرتیکه فلان فلان شده ... مگه خودت ناموس نداری ـ
ایرانی ها سومین قوم تنبل جهان
میزان بالای تماشای تلویزیون در ایران به جای کتابخوانی و تمایل زیاد به استخدام در دستگاه دولتی ( پشت میز نشینی)،همچنین عدم تمایل برای کسب تخصص و مهارت و کارآفرینی و وجود تعطیلی فراوان سالانه ( بین التعطیلین) از جمله خصایص دیگر است
مهر: مشاور کمیسیون اجتماعی مجلس با بیان اینکه بر اساس آمارهای مجله جهانی ارزیابی رفتار بین المللی، ایرانیان در تنبلی اجتماعی بعد از اعراب و آفریقاییان جایگاه سوم را در جهان به خود اختصاص داده اند گفت:در نمونه گیری از میان سه هزار و 328 نفر از جوانان مشخص شد که 45 درصد آنها دچار تنبلی فردی بودند
در حق ما اجحاف شده. ما باید قهرمان میشدیم ـ
***********************
صرفا جهت اطلاع: به گزارش جام جم، تلفن 118 هم پولی شد! پایان خبر ـ
***************************
بهش میگم از فلان راه بریم نزدیکتره نظرت چیه؟! میگه نه این راه رو بریم زودتر طول میکشه!! ـحالا یکی بیاد "زودتر طول میکشه" رو واسم تفسیر کنه !! جمله بندیه داریم؟ ـ
****************************
یه استاد داشتیم هر سری میومد سر کلاس به دخترا تیکه مینداخت . یه بار دخترا تصمیم میگیرن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون . قضیه به گوش استاد میرسه جلسه بعد یکم دیر میاد سر کلاس میگه از انقلاب داشتم میومدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده رفتم جلو پرسیدم گفتن با کارت دانشجویی شوهر میدن! دخترا پا میشن برن بیرون استاده میگه کجا میرید وقتش تموم شد تا ساعت 10 بود ـ
**************************
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩﻡ، ﺳﺮ ﭼﻬﺎﺭﺭﺍﻩ ﭘﺸﺖ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰ، ﯾﻪ ﻣﻌﺘﺎﺩﻩ ﺍﻭﻣﺪ ﻃﺮﻑ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺗﺎ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﮐﻨﻪ، ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺳﮑﻪ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩ، ﯾﻪ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ" :ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺎ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﻩ! ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﻮﺍﺩ ﻣﯽ ﺧﺮﻩ..... "ﺁﻗﺎﯼ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺣﺮﻑ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺩﺍﻧﺎ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺳﺮﺷﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﺗﻮ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ" :ﭘﺲ ﺑﺮﻡ ﺑﺴﺘﻨﯽ ﺑﺨﺮﻡ؟ !! ـ
پررو ـ
***************************
طرف مغازه زده به اسم: «پنچرگیری برادران موسوی به جز یحیی»! ـ
******************************
یه نفر(!) با زنش میرن پیک نیک
زن: بشینیم زیر اون درخت
مرد میگه نه! همین وسط جاده امنتره! زود پتو رو بنداز! ـزن: آخه اینجا ماشین میزنه بهمون!ـولی مرده با اصرار وسط جاده پتو رو پهن میکنه و میشینند وسط جاده! ـ
بعد از مدتی یه کامیون میاد طرفشون هر چی بوق میزنه، اونا از جاشون تکان نمیخورن، کامیونه هم فرمونو میپیچونه میره تو درخت.
مرد به زنش میگه: دیدی گفتم وسط جاده امنتر! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مرده بودیم!!! ـ
*************************
تو پمپ بنزین کارت سوخت طرف جلوایم که بنزین می زد جا موند رفتم دنبالش بعد کلی گاز دادن و مسیر دور کردن و چراغ نور بالا دادن طرف زده کنار کارت و بهش دادیم مردک میگه خداییش چند لیتر زدی؟
ملت بی چشم و روئه ما داریم ؟ فردین بازی بی خود و بی جهت من دارم ؟
***********************
چند وقت پیش داشتم سواره مترو میشدم خانمه بعد از کلی هول دادن رفته نشسته رو صندلی بعد که نگاش میکنم میخنده میگه : آدم میاد مترو روحیه اش عوض میشه یکم هول میدیم میخندیم ... واقعا که .... ـ
چندی پیش دوستم تعریف می کرد که برادرزاه ی دبستانی اش هیجان زده از مدرسه به خانه میآید و می گوید که سر صف اعلام کردند که هر کس که بهترین تحقیق راجع به زندگی عمه ی عطار بکند و تا پایان هفته به مدرسه بدهد جایزه تعلق می گیرد.
همه خانواده به اصرار برادرزاده به تکاپو افتادند تا راجع به عمه ی عطار تحقیق کنند اما دریغ از یک خط که در مورد خانواده پدری عطار در کتابها نوشته شده باشد و معلوم نبود آیا عطار عمه هم داشته است یا نه؟ به هر کسی که دستی در ادبیات داشت رو انداختند و همه متعجب بودند که این دیگر چه جور مسابقه ای است؟ باز اگر راجع به خود عطار بود یک حرفی اما عمه عطار؟!
خلاصه آخر هفته مادر بچه تصمیم می گیرد به مدرسه برود و با مسئولین آن صحبت کند که این چه بساطی است که راه انداخته اند و تحقیق محال از بچه ها خواسته اند. فکر می کنید چه جوابی به وی داده اند؟
مدیر مدرسه پاسخ می دهد: که اصلا موضوع این مسابقه تحقیق در مورد زندگی "عمه ی عطار" نبوده بلکه تحقیق در مورد زندگی "ائمه اطهار" بوده است