از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

از همه چی و همه جا

هر چی رو که فکر می کنم جالبه می نویسم هر کی دوست نداره نخونه انتقاد کردن کار منه اگه خوشتون نمیاد مشکل من نیست

دلم برا ی زندگی تنگ شده

دلم برا ی زندگی تنگ شده   

برای سایه دیوار 

برای جرعه ی آب  

برای خوابی روی متکا بر گلیمی در نوازش باد  

دلم برای بازی های  بچگیم تنگ شده  

گرگم به هوا 

قایم باشک 

.  

دلم برای نون داغ وگوجه تنگ شده  

دلم برای دویدن ها شبانه تنگ شده 

خدا یا  خسته شده ام ازین زندگی ماشینی 

دود و دم و دورویی و دو رنگی 

یادم میاد هر شب مادرم غذا که می پخت یه بشقاب به همسایه چپی و یه بشقاب به همسایه سمت راستی  می داد ، اونام هر کدوم یه بشقاب از غذاشو ن برا ما می آوردن .هیچ وقت یادم نمی ره اون موقع ها همه از حال هم خبر داشتیم  می دونستیم امروز ..خانم( همسایه اینوری)  حالش چطوره یا آقا ... ( همسایه اونوری) مریضیش خوب شده یا نه ... 

وقتی می رفتیم تو کوچه تا بازی کنیم همه بازیهامون پر بود از انرژی و حرکت . هیچ بچه ای ی جا ننشسته بود وتی شب میومدیم خونه ( به زور میوردنمون) دیگه افتاده بودیم ... 

پسر بچه ها همشون پلشت بودن  یادم نمیاد دست و صورتمو چند بار شستم ولی می دونم خیلی وقتا از یه روز می گذشت و من دستم به آب نمی رسید . (هیچی نگین دیگه اون وقتا همین جوری بود )با همه این اوضاع  کمتر مریض می شدیم و خودمون یه جور میکروب بودیم که مریضی از ما فرار می کرد.  

وقتی می رفتیم حموم  رنگ و رومون باز می شد.   

دلم برای همون موقع ها تنگ شده ... 

اگه اون موقع ظاهرمون کثیف بود  الان باطنمون داره کثیف میشه ... 

خدایا .. من همون کیثفی رو ترجیح می دم

نظرات 2 + ارسال نظر
اسمان یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 http://www.asemaneeshg.blogfa.com

واقعا همین جوره که میگین...

مهسا دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 16:52 http://deleasemooni.blogsky.com

آره واقعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد