جانی تو یه شرکت مشغول بکار بود. از قضا در همون شرکت خانم جوانی هم همکارش بود و گلوی جانی پیشش گیر کرده بود ، واسه همین خودش رو به آب و آتیش میزد که یه جورائی اون خانمه بهش راه بده، اما هر چقدر میرفت تو نخش، همش جواب رد ازش میگرفت.
روزی از روزها ، دیگه صبرش تموم شد و دل رو به دریا زد و رفت سراغ خانمه و گفت : "حتی اگه شده واسه یه دقیقه اجازه بده با هم باشیم ؟!"
خانم با عصبانیت سرش داد زد : "احمق خجالت بکش، من دوست پسر دارم
اما جانی کوچولواز رو نرفت که نرفت . یهو یه پیشنهاد بسیارعجیب به خانم داد :
" ببین هزار دلار میندازم کف اطاق ، تا خم شی و اونو برداری ، من کارم رو می کنم "
از این پیشنهاد ، خانمه به فکر فرو رفت و گفت : " نمیتونم جوابتو بدم ،
میخوام با دوست پسرم مشورت کنم "
رفت و جریان رو با معشوقش در میان گذاشت .
دوست پسرش گفت : " عجب احمقیه ، برو بهش بگو موافقم فقط به شرطی که دوهزار دلار بندازی کف زمین ،
اما حواست باشه عین جن پولو برداری تا نتونه کاری بکنه "
خانمه به نزد جانی کوچولو برگشت و دوست پسره بیرون اطاق منتظر بازگشت معشوقه اش شد.
...
..
.
یه دقیقه ، دو دقیقه ، ده دقیقه ، نیم ساعت .... تقریبا بعد از یک ساعت در اطاق باز شد و خانمه اومد بیرون
دوست پسره با تعجب پرسید : " مگه چی شده بود ؟ چرا اینقدر طول کشید ؟ "
خانمه جواب داد : " ناکس، دوهزار دلار همش سکه بود ! "
* * *
درس مدیریتی : اگه پیشنهادی داده شد ، پیش از قبول آن ، بایستی تموم جوانب قضیه در نظر گرفته بشه تا سرآدم کلاه نره.
Saallaam webe khobi dari. be man ham sar bezan.nazar yadet nare.mc
sara1369.blogsky.com
mahsol.blogsky.com
زیبا نوشته بودی /
اون مطلب طولانیت تو وب دختر ترشیده باعث شد بیام اینجا.
خوشحالم که از خوندن مطالبت ضرر نکردم.
خوب بود.
مرسی عزیز که قابل دونستی

بازم منتظر حضورت هستم
موفق باشی
لطفا آدرس یا ایمیلی از خودتون بذارید
شما که از مشهد تماس گرفتید بهتر نیست خودتون رو کامل تر معرفی کنید
ممنون