من خوشگل نیستم. چشمهای فلان زاویهدار و ابروهای کمانیه از زیر گوش تا ناکجا هم ندارم. خیلی هم قیافهام تخمی و مظلومُ خاک بر سری است. وقتی در خیابان راه میروم همش تو فکرم و استاتوسم بای دیفالت روی :| تنظیم است تا مقصد. لوازم آرایشم یک ضد آفتاب است و یک رژ لب 100ساله و یک پن کیک و مداد چشم. فقط برای عروسی خاله خانباجیهای فامیل به آرایشگاه میروم و یکم چسان فیسان میکنم آنهم با دستورالعملهایی که مادر به خانوم آرایشگر میدهد. هر از گاهی موهای جلویم را خودم خیس خیس قیچی میکنم هر مدلی که دلم بخواهد. برای همین هر دفعه که مرا ببینید شما را به یاد یک جانوری خواهم انداخت قطعا. ابروهایم را خودم تمیز میکنم با همین دستای سبزهی رگ پیدا. موهای صورتم را هم نمیکنم. اصلا تا حالا بند نینداختهام. نه اینکه مودار نباشمها. نه. اتفاقا گوریل از من کمتر مو دارد. اما زوایدش را با قیچی میلیمتر میلیمتر کوتاه میکنم ماهی یک بار دوبار سه بار. بستگی دارد که چقدر دلم بخواهد. چقدر عشقم بکشد. لباسهایم تنگ و چسبان و قرمز و نارنجی فسفری نیستند. هر بار بخواهم مانتویی بخرم 5 دور کونم را برانداز میکنم که خیلی خودش را نشان ندهد حتی. و بیشتر وقتها با مقنعه مشکی بیرون میروم. خب؟ پس چرا همیشه در تاکسی مرا میمالید. توی کوچه تعقیبم میکنید. چرا جلوی راهم را میگیرید. هولم میدهید و به دیوارم میکوبید. چرا کس شر در گوشم میخوانید. چرا وشگون میگیرید. چرا نمیتوانید ج*دهها را درست شناسایی کنید. چرا نمیفهمید گریه کردن وسط یک کوچه تاریک پشت تلفن برای کسی که تا حالا برایش گریه نکردهاید و خیلی از شما دور است و همین دوری برای آزار شما کافی است، چقدر دردناک است. چرا مرز ندارید. چرا یک گوریل مودار را تنها نمیگذارید در این خیابانهای درد. چرا؟