میرسد آن شب بگوش ازسرای مرد مسکینی صدای شیونی
درشکنجه زایمان نعره ها بر میکشید ازدل زن آبستنی
نیست دکتر تا زند از پی تسکین سوز دل یک سوزنی
از طبابت بی خبر پیر زالی بر تن بیمار مالد روغنی
دم به دم آن شب چراغ کشته می شد تا که بادی وزید از روزنی
با چنین رنج و عذاب آن شب آنجا یک پسر زاد ویکی دختر زنی
زن بعد از زایمان مرد! یافت زیر خاک جای ایمنی
مرد بعد از مرگ زن دید نتوان کودکان را بی سر وسامان گذاشت
رفت ویک زن دیگر گرفت
زن پدر مادر نشد زان که دست رد بر سینه ی آنها نهاد تا نهال کودکی
در نهاد آن دو تن سوء اثر بر جا گذاشت
رفته رفته آن پسر پا به راهی زشت وبا رفتار نازیبا گذاشت
خواهرش هم شد خراب چون بنای دوستی با دختری رسوا گذاشت
عاقبت دختر شبی در منجلاب ننگ وشهوت غوطه خورد
تا که در بستر مرگ افتاد و فسرد
در همان شب آن پسر بود از بامی به بامی در خیال دستبرد
ناگهان از لغزش پا افتاد و مغزش گشت خرد
آری تلخ کام و تیره بخت هر دو در یک شب به دنیا آمدند
هر دو در یک شب به سختی زین جهان بستند رخت
سلام.
اول از همه شرمندهام بابت اینکه بدون خوندن این متن دارم براش کامنت ثبت میکنم.
از اونجایی که شما آدرس نذاشته بودید من کلی آرشیو رو گشتم تا دوباره به اینجا راه یافتم.
ترجیح میدادم نظرتون رو توی بخش نظرات بفرمایید تا صندوق پستی. اگر ممکنه همون نظر رو به بخش نظرات منتثل کنید تا امکان پاسخگویی بهتر وجود داشته باشه برای من.
راستی *سوقات* پستی که براش نظر داده بودم رو درست نکردید که هنوز.
در پناه خدا.
سلام
ممنونم از توجه شما
امیدوارم موفق باشید
چشم
خوندمش بالاخره.
خیلی تلخ بود...
چرا؟! چرا این جوری؟...
عاقبت ناخوش این دو برای خیلی از ما ها ممکنه به نوعی یا درجات کمتر و بیشتر باشه و خودمون ازش بی خبر باشیم
یه هشدار برای همه
من اینطور فکر می کنم
منفیه منفیه